السلام علیک...
در لحظات اولیه مرحله سوم عملیات بیتالمقدس یکی از بچههای گردان مجروح شد، در تاریکی شب فریاد زد:«شما را به خدا مرا رو به قبله خاک کنید تا دم آخر سلامی و نمازی داشته باشم» اما در میان آن آتش هیچکس نمیایستاد نیروها باید از معبر مین میگذشتند ،نمیدانم چه شد که بیاختیار ایستادم بدن بسیجی مجروح را به سمت قبله بازگرداندم تمام توانش را جمع کرد و به صورت مقطع و بریده بریده شروع به صحبت نمود :«اسلام...علیک...یا ابا.....عبدالله....السلام....علی....ک...یابن...ر...سو...ل.... کلمه آخر را نتوانست ادا کند» آرام و ساکت رو به قبله خوابید. چشمانش را برای همیشه بست بغضی تلخ در جانم نشست ،جوان به خیل عاشقان اباعبدالله پیوست.
منبع: کتاب روایت حماسه
|