سفارش تبلیغ
صبا ویژن

دوره گرد...طبیب دوار بطبه...

بوی یاس

    نظر
بوی یاس


راستی راستی یاس بوی مهربانی می‌دهد ها ... یکی می‌گفت ارغوانی‌اش محشر است ... راستش تا به حال یاس بو نکرده بودم ...
دیروز آمد و گفت: برایت یاس آوردم ... چه عطر خوشی داشت ... بوی یاس تمام
دلم را برداشت ... عطرش توی تمام رگ‌هایم جاری شد ... جاری شد و من مست
شدم ... جاری شد و من دلتنگ شدم ... جاری شد و من بی‌تاب شدم ... و
فاصله‌ی من تا یادآوری آن اتفاق، همین مستی بود و دلتنگی و بی‌تابی ...
راستی یاس پرپر دیده‌ای؟! ... یاس کبود؟! ... یاس سوخته چه‌طور؟! ...
دیده‌ای پهلوی یاس بشکند؟! ... من نمی‌فهمم ... می‌شود به من بگویی پهلوی
شکسته دردش بیشتر است یا دل شکسته؟ ... من نمی‌فهمم ... در که آتش بگیرد،
یاس که پرپر بشود، علی کمرش می‌شکند، نه؟ ...
مادر، مقدس است، عشق هم ... عشق مادر به فرزند که دیگر زبانزد است ...
حالا اگر آن مادر، فاطمه باشد و آن فرزند، محسن ... آسمان هم قد خم می‌کند
از این داغ ...
دیگر قلمم یاری نمی‌کند ... بوی یاس می‌پیچد و چشمانم را تر می‌کند ...
راستی راستی یاس بوی مهربانی می‌دهد ...