عزیز زهرا
رها کنید دگر صحبت مداوا را فراق اگر نکشد ، وصل می کشد ما را تمام عمر تو ما را نظاره کردی و ما ندیده ایم هنوز آن جمال زیبا را شراره های دلم اشک شد ز دیده چکید ببین چگونه به آتش کشید، دریا را قسم به دوست که یک موی یار را ندهم اگر دهند به دستم ، تمام دنیا را به شوق آنکه ز کوی تو ام نشان آرد به چشم خویش کشیدم غبار صحرا را جنون کشانده به جایی مرا که نشناسم طریق کعـبه و بتخانه و کلیسا را تمام عمر به خورشید و ماه ناز کنم اگر به خانه تاریک من نهی پا را نسیم صبح ز راهی که آمدی برگرد ببر سلام ز من آن عزیز زهرا را |