سفارش تبلیغ
صبا ویژن

دوره گرد...طبیب دوار بطبه...

حسد و مفاسد آن

صفت اول: حسد است.و آن عبارت است از: تمناى زوال نعمتى از برادر مسلم
خود،از نعمتهائى که صلاح او باشد. و اگر تمناى زوال نعمت از او نکند، بلکه
مثل آن را از براى خود خواهد، آن را

صفت اول: حسد است.و آن عبارت است از: تمناى زوال نعمتى از برادر مسلم
خود،از نعمتهائى که صلاح او باشد. و اگر تمناى زوال نعمت از او نکند، بلکه
مثل آن را از براى خود خواهد، آن را «غبطه‏» و «منافسه‏» خوانند. و اگر
زوال چیزى را از کسى خواهد، که صلاح او نباشد آن را غیرت گویند. و ضد حسد،
نصیحت است.و آن عبارت است از: خواستن نعمتى که صلاح برادرمسلم باشد، از
براى او.و چون هر کسى نمى‏تواند بفهمد که این نعمت صلاح است‏یافساد، و بسا
چیزهائى که در نظر ظاهر، کسى آن را صلاح پندارد و در حقیقت وبال وفساد بر
صاحب خود باشد، پس شرط نصیحت و دوستى آن را صلاح پندارد و درحقیقت وبال و
فساد بر صاحب خود باشد. پس شرط نصیحت و دوستى آن است که: در امورى که صلاح و
فساد آن مشتبه‏است، خواستن و نخواستن آن از براى برادر دینى مشروط به صلاح
و فساد باشد، یعنى‏چنان خواهد که: اگر فى الواقع صلاح اوست‏باقى باشد.و
اگر باعث فساد است، زایل‏شود. و معیار در نصیحت، آن است که: آنچه را از
براى خود خواهى از براى برادر خود نیز خواهى.و آنچه را که از براى خود
مکروه داشته باشى، از براى او نیز مکروه داشته‏باشى. و معیار در حسد، آن
است که: آنچه را از براى خود نخواهى از براى او خواهى.وآنچه را از براى خود
خواهى، از براى او نخواهى. و مخفى نماند که: حسد، اشد امراض نفسانیه، و
دشوارترین همه، و بدترین رذایل، وخبیث‏ترین آنهاست. عقبه زین صعب‏تر در راه
نیست‏اى خنک آن کس حسد همراه نیست‏صاحب خود را به عذاب دنیا گرفتار، و به
عقاب عقبى مبتلا مى‏سازد، زیرا که: حسوددر دنیا لحظه‏اى از حزن و الم و غصه
و غم خالى نیست.چون که او هر نعمتى که ازکسى دید متالم مى‏شود. و چون
نعمت‏خدا نسبت‏به بندگان خود بى‏نهایت است، وهرگز منقطع نمى‏شود، پس حسود
بیچاره، پیوسته محزون و غمناک است.و اصلا به‏محسود ضررى نمى‏رسد، بلکه ثواب
و حسنات او زیاد مى‏شود.و درجات او بلندمى‏گردد.و به جهت غیبتى که حسود از
او مى‏کند و سخنى که نباید، در حق او مى‏گوید،وزر و وبال محسود را بر دوش
خود مى‏گیرد.و اعمال صالحه خود را به دیوان اعمال‏او نقل مى‏نماید.و با
وجود همه اینها چنانچه حسود به دقت تامل کند، مى‏فهمد که: اودر مقام عناد و
ضدیت‏با رب الارباب است، زیرا که: هر که را نعمتى و کمالى است از «رشحات‏»
(1) فیض واجب الوجود، و مقتضاى حکمت‏شامله، و مصلحت کامله او است. پس مشیت
و اراده او چنین اقتضا فرموده است که: آن نعمت از براى آن بنده‏حاصل
باشد.ولى این حسود مسکین، زوال آن را مى‏خواهد.و این نیست مگر نقیض‏مقدرات
الهى را خواستن.و اراده خلاف مراد خدا را کردن، بلکه حسود، طالب نقص‏است‏بر
خداوند - سبحانه - .یا خدا را - العیاذ بالله - جاهل مى‏داند، زیرا که:
اگر آن‏محسود را قابل و لایق آن نعمت مى‏داند و با وجود این، زوال آن را از
خدا مى‏طلبد،این نقص بر خداست، که کسى را که سزاوار نعمتى باشد منع
نماید.و اگر او را لایق‏نمى‏داند، پس خود را داناتر از خدا مى‏داند به
مصالح و مفاسد.و این هر دو کفر است. و چون شکى نیست که: آنچه خدا مى‏کند
محض خیر و مصلحت، و خالى از جمیع‏شرور و مفاسد است.پس حاسد فى الحقیقه دشمن
خیر، و طالب شر و فساد است.پس‏او شریر و مفسد است.و از این‏ها معلوم
مى‏شود سر آنچه مذکور شد، که: حسد، بدترین‏رذایل، و حاسد، شریرترین مردمان
است.و چه خباثت از این بالاتر که: کسى متالم باشد از راحت‏بنده‏اى از
بندگان خدا، که هیچ ضررى به او نداشته باشد.و از این جهت آیات‏و اخبار
بى‏نهایت در مذمت این صفت وارد شده است.چنان که خداى - تعالى - درمذمت قومى
مى‏فرماید: «ام یحسدون الناس على ما آتیهم الله من فضله‏» یعنى: «آیا حسد
مى‏کنند مردمان‏را بر آنچه خداى - تعالى - از فضل خود بر ایشان عطا
فرموده؟» . (2) از حضرت پیغمبر - صلى الله علیه و آله - مروى است که: «حسد،
مى‏خورد اعمال‏حسنه را، همچنان که آتش هیزم را مى‏خورد» . (3) و از آن
حضرت منقول است که: «پروردگار عالم به موسى بن عمران - علیه السلام - وحى
فرمود که: حسد مبر به مردم بر آنچه از فضل من به ایشان رسیده است.وچشمهاى
خود را بر آن مینداز.و دل خود را همراه او مکن.به درستى که: کسى که‏حسد
دارد خشمناک بر نعمتهاى من است.و برابرى مى‏کند قسمتهائى را که من
میان‏بندگان خود تقسیم کرده‏ام.و هر که چنین باشد من از او نیستم و او از
من نیست‏» . (4) و نیز از آن بزرگوار منقول است که: «ترسناک‏ترین چیزى که
از آن بر امت‏خودمى‏ترسم این است.که: مال ایشان زیاد شود، پس بر یکدیگر حسد
بورزند و یکدیگر رابه قتل رسانند» . (5) و نیز فرمود: «به درستى که از
براى نعمتهاى خدا، دشمنانى هست.عرض شد: کیان‏اند؟ فرمود: کسانى که حسد
مى‏برند مردم را بر آنچه از فضل خدا به ایشان‏رسیده‏» . (6) و در بعضى از
احادیث قدسیه وارد شده است که: «خدا فرمود که: حاسد، دشمن‏نعمت من، و
خشمناک از براى قضاى من است.و راضى به قسمتى که در میان بندگانم‏کرده‏ام
نیست‏» . (7) و از حضرت ابى عبد الله - علیه السلام - مروى است که: «آفت
دین، حسد و عجیب وفخر است‏» . (8) و نیز از آن جناب مروى است که: «حاسد ضرر
به نفس خود مى‏رساند پیش از آنکه ضررى به محسود برسد، مانند ابلیس، که به
واسطه حسد، از براى خود لعنت را حاصل‏کرد و از براى آدم برگزیدگى و هدایت و
بلندى و ارتفاع به محل حقایق عهد و اصطفارا. پس محسود باش و حاسد مباش.به
درستى که ترازوى حاسد، همیشه سبک است، به‏واسطه ترازوى محسود.یعنى اعمال
حسنه حاسد به ترازوى اعمال محسود گذارده‏مى‏شود.و روزى هر کسى قسمت‏شده
است.پس چه نفعى مى‏رساند حسد به حاسد؟ وچه ضرر مى‏رساند به محسود؟ و اصل
حسد، از کورى دل، و انکار فضل خداست.واین، دو بال‏اند از براى کفر.و فرزند
آدم به واسطه حسد در حسرت ابدى افتاد و به‏هلاکتى رسید که هرگز نجاتى از
براى او نیست‏» . (9) و از کلام بعضى از حکماست که: «حسد، جراحتى است که
بهبود از براى آن‏نیست‏» . (10) و یکى از بزرگان دین گفته است که: «حاسد را
از مجالس و مجامع عاید نمى‏شودمگر مذمت و ذلت.و از ملائکه به او نمى‏رسد
مگر بغض و لعنت.و از خلق نفعى‏نمى‏برد مگر غم و محنت.و در وقت مردن
نمى‏بیند مگر هول و شدت.و در قیامت‏چیزى به او نمى‏رسد مگر عذاب و فضیحت‏» .
(11)
کتاب معراج السعادت مقام پنجم