مولای من
مولای من
چون چشم تو دل میبرد از گوشهنشینان
دنبال تو بودن گنه از جانب مــــــا نیســــت
دلم هوایت را کرده آقا! هوای آن نگاه مهربانت را که حسرت دیدنش برای همیشه در دلم میماند.
خستهام و دلتنگ دیدار؛ کجای این کرهی خاکی چله بگیرم تا تو بیایی؛ بر
کدام زمین سر بر سجده بگذارم و خدا را قسم دهم به آن زمزمههای عارفانهات
که اجازه دهد پرده از رخ بگشایی و این همه شیدا را به جنون عشق خود مبتلا
کنی.
مولای غریب شیعه! سالهاست که اولین سلام را صبح هنگام به تو میگویم تا
بلکه به من نگاهی بیندازی. هر چند که جواب سلام واجب است، اما من دلم
میخواهد که تو نگاهم بکنی.
مولا! نکند ما این قدر در دنیای غفلت غرق شدیم که تو از ما دل بریدی و ما واماندگان دنیا را به حال خود رها کردی.
مولای من!...
