سفارش تبلیغ
صبا ویژن

دوره گرد...طبیب دوار بطبه...

انتظار (در مورد امام زمان«عج»)

انتظار (در مورد امام زمان«عج»)

عاشق و سوخته و بدنظری خسته و زار
لب گشودند به ابراز غم از هجرت یار

گفت عاشق که خدایا چه کنم با معشوق
که ندارد سر سازش به من عشق شعار؟

قلبم از عشق تهی گشته خدایا تو ببخش
ولی از عشق به لیلی دل من پاک بدار

پاک ربّا تو ترحم کن و گر فصل کنی
من عاشق صفت اندر صفِ عشاق بدار

چو رها کردم از آن عشق دروغین خود را
تو که معشوق تویی پای به قلبم بگذار

چو روان شد اشک از دیده ی عاشق، حالی
ز سرش عقل برفت و ز دلش تاب و قرار

چو چنین گفت و چو بشنود چنین، عاشق مست
مِی بنوشید و زمین خورد و به پا خاست دوبار

آن دو گفتند که ای عاشق شوریده ی مست
خود به ما هم بشناسان، عجب از آن همه کار!

گفت: یاران، منِ «مجنون» پس از این نامم را
مفتخر، چون گلِ زیبا ببرم، نِی چون خار

پس از او سوخته چون نِی به شکایت برخاست
گفت: ربّا دل من کن ز محبت سرشار

پر و بال و دلم از شعلة یک شمع بسوخت
که مگر چاره شود دردِ دل از گرمی نار

ولی اکنون که ز ظلمش دل من تاریک است
نکند شمع، کمی بر دل من، نور نثار

بارالها به زمینِ دل غم‌دیده ی من،
بذر شادی بنشان، عشق بهارانه ببار

وحی شد، سوخته‌دل از چه چو نِی می‌نالی؟
تو که معشوقه ی شمعی و هم او بر تو نگار

گفت: در قلب منِ سوخته و عشق به شمع
رازها هست، خدایا تو بگو آن اسرار

وحی شد، سوخته خاموش! دل این گونه سرشت
آن خدایی که گلش کرده جهان را چو بهار

حال ای سوخته‌دل هم‌چو همان عاشقِ مست
دلِ خود را تو به معشوق خداوند سپار

چو شنید این سخن از شور و شعف بال گشاد
رفت بالا و فرود آمد از آن؛ طوطی وار،

گفت: شکرا که خدا از درِ غیبم بخشید
پس از این، کِی بکنم نام قشنگم انکار؟

آن دو گفتند که ای سوخته ی پر زِ سرور
تو که ای کز غم دل گویی و از قلب دچار؟

گفت: یاران، منِ «پروانه» پس از این رخ‌داد
آن‌چه عمر است به جا خانه کنم در گلزار

پس از او بد نظر از فرط خجالت‌زدگی
با دو چشمِ تر و دل غم‌زده بنشست کنار

عاشق و سوخته گفتند که ای دوست بایست
بس عجیب است به ما از چه کنی این رفتار!؟

گفت: یاران، چه بدانید و چه پرسید از من؟
آن‌چه از گفتنِ آن شرم کنم و ز اقرار

مِی گوارای تو مجنون که به درگاه خدای
عشق لیلی است تو را مایة شادیّ و فخار

یا تو پروانة زیبا که شدی هم‌دمِ گل
منِ نفرین شده را با گل و با عشق چه کار؟

تا شنیدم سخن از مردمِ دنیا، هرگز
نشنیدم ز کسی حرف و سخن جز بَیغار( )

چشم وا کردم و تا فردِ غریبی دیدم
همه گفتند: چرا چشم و دلش شد بیمار؟

پس از آن حادثه قلبم به کسی نسپردم
بنشستم تک و تنها به کناری ناچار

عاقبت، راه خلاصی چو بجستم زآن حال
از همان دم بنمودم دل و چشمم تیمار

تا که جبریلِ امین مژدة عشقم آورد
گفت: از دستِ دل و دیدة خود غم مگسار

پیشه کن صبر و بمان منتظر رجعت یار
تا ببینی تو ز معشوق خدایت رخسار

انتظار است، فقط راه پرستیدنِ دوست
انتظار است، ره دیدن روی از دل‌دار

این بگفت و پس از آن قصد عزیمت بنمود
گفتم: ای دوست، به معشوق بگو این گفتار:

صبر ایوبی «ایمان» نکند طاقت هجر
تو صبوری، دست از صبر چو زینب بردار


دغدغه های یک دختر 16 ساله

دغدغه های یک دختر 16 سالهساعت 9 صبح پنجشنبه بود.  سمیرا در اتاقش نشسته بود و پرونده ها را مرتب می کرد. در اتاق به صدا در آمد. دختر خانمی بود که بعدا خود را لیلا معرفی کرد. خانم ببخشید وقت دارید چند دقیقه مزاحم شوم؟ بفرمایید عزیزم؛در خدمتم. خانم می شود این در را ببندیم؟ بله عزیزم ببند.
        بعد از صحبت های ابتدایی از حال و هوا و درس و مشق و دوستان و بعد از این که رابطه سمیرا به عنوان مربی تربیتی مدرسه با لیلا گرم تر شد لیلا که معلوم بود خیلی کلافه شده است سوالش را پرسید؛خانم ببخشید اگر در خانواده کسانی باشند که با دین و مذهب رابطه ی خوبی نداشته باشند چطور باید با ایشان بر خورد کرد؟
        خیلی کارها می توان انجام داد اما به نظر من بهترین کار این است که خودمان را به عنوان الگوی کامل یک انسان مومن با تمام ویژگی های انسان مومن در بیاوریم  تا برایشان الگو شویم الگوی مناسبی در  رابطه خوب، معاشرت خوب و احترام و صمیمیت، آنها را به سمت آرمان ها و ایده آل های شخص الگو نزدیک می کند.
        اما خانم اگر خودشان را هی گول بزنند و به ما توجه نکنند چی؟ در این صورت ما باید بینش و آگاهی آن ها را افزایش بدهیم  در حدی که نتوانند خودشان را گول بزنند. ببخشید خانم این را می گویم اما در خانه ی ما ماهواره جزء جدا نشدنی شده آهنگ ها به نظر همه شان هیچ عیبی ندارد.در خانه تان تفریحات دیگری کنار ماهواره دارید؟  مثلا چه خانم؟ مثلا ورزش،مثلا کوه نوردی، پیاده روی و از این طور سرگرمی ها؟ یا کتاب خواندن و گفتگوهای خانوادگی آخر شب ها یا از این قبیل مسائل؟
        نه خانم در خانواده ما زیاد از این خبرها نیست. اعضای خانواده مان گاهی روزها همدیگر را نمی بینند؛ حتی بعضی وقت ها هر کسی غذای خودش را به اتاقش می برد. خانوده مان فقط موقعی که بخواهند ماهواره ببینند دور هم جمع می شوند.خانم اجازه! به نظر شما من به عنوان دختر خانواده چه طور به پدرم کمک کنم در حالی که محکم هم روی حرفشان هستند و هیچ انعطافی نشان نمی دهند؟
        شما باید به صورت غیر مستقیم وارد شوید.در کنار این مساله مهم که سعی در تربیت و پرورش خودتان به عنوان انسان دیندار و الگو دارید. سعی کنید به صورت غیر مستقیم تفریحات سالم جایگزین کنید؛ چه جوری خانم؟مثلا سعی کنید آخر شب ها  یک وقتی برای گفتگوهای خانوادگی ترتیب بدهید؛ یا روزنامه و مجلات جذاب بیاورید با هم بخوانید یا بعد از شام والدینتان را ترغیب به پیاده روی کنید.
        من خودمم خیلی مشکل دارم میترسم خودم راهمو گم کنم.کار خیلی سختی است خانم. می ترسم. هم برای خودم و هم مامان و بابام.
        سخت است  اما پیش خدا خیلی کار مهمی است.شما سعی کنید تفریحات را عوض کنید  ده دقیقه هم از ماهواره دیدن ایشان کم کنید خودش خیلی می شود. شما شروع کنید  خدا هم کمکتان می کند.


فعالیت های جهادی امام حسن

فعالیت های جهادی امام حسنکاظم و مسعود و رضا داشتند مسجد را آب و جارو می کردند که خانمی همراه مردی که روی ویلچر بود وارد مسجد شد. سمیرا بود.علی را که کم کم می توانست از جایش بلند شده و بنشیند برای جلسه ای که در مسجد داشتند آورده بود.
       سلام علیکم
       علیکم السلام. سلام علی آقا. به به پا شدی، می گفتی می آمدیم دنبالت. خانم سمیعی شما چرا زحمت کشیدید؟ خبر می دادید ما می آمدیم دنبال علی آقا. خواهش می کنم. گفتیم با هم بیاییم بیرون یک هوایی بخوریم. خوب علی آقا ساعت چند بیام دنبالتون؟ ما تقریبا دو ساعت دیگر کارمان تمام می شود. پس من ساعت 5 بر می گردم. خیلی خوب. با اجازه. خدانگهدار. خداحافظ.
       چند دقیقه بعد جلسه شروع شد.
       خوب دوستان مطالبی که نوشته اید بفرمایید کمی در مورد آن ها بحث کنیم.
       خوب کاظم تو چه کار کردی؟
       راستش من در مورد این مساله که ائمه شاخص ترین انسان های به روز و آپدیت  بودند تحقیق کردم. من به این نتیجه رسیدم که هر کدام از ائمه در زمان خودشان بهترین اقدام را انجام دادند و در صورتی که هر امامی در زمان امام قبل یا بعد از خود بود دقیقا همان اقدامی را انجام می داد که ایشان انجام داده است.  بر خلاف بعضی از مکاتب که فکر می کنند امام همیشه باید با ابزار جهاد  و جنگ به هدف خود برسد نتیجه تاریخ تحلیلی اسلام و برنامه های ائمه این بوده که  شناخت کاملی از زمان خود و نیز دشمن و برنامه های تخریبی آن ها داشتند. زمانی با شمشیر ، زمانی با ابزار قلمی و زمانی با ایجاد مراکز فرهنگی و دانشگاهی و زمانی با ابزار دعا و مناجات به مبارزه با هجمه سیاسی و اقتصادی و نظامی و فرهنگی دشمن می پرداختند.
       خوب آقا مسعود شما که قرار بود در مورد زندگی امام حسن علیه السلام متمرکز شوی کار را به کجا رساندی؟
       من مطالبی در مورد دلیل سکوت امام حسن در برابر معاویه  نوشته ام و این که آیا اصولا امام حسن سکوت کرده بود ؟من با بررسی تاریخ  زندگی امام حسن به این نتیجه رسیدم که بر خلاف تصور ما امام حسن اصلا سکوت نکرده بود. بلکه ایشان شیوه مبارزه را تغییر دادند. چون قیام امام با مواد صلحنامه همسویی نداشت.اگر امام بعد از صلح، قیام مسلحانه می کرد، عملاً زمینه اجرای سیاست های ضد اسلامی معاویه را به صورت گسترده فراهم می نمود و معاویه به بهانه نادیده گرفتن مواد صلحنامه، امام را به خشونت گرایی متهم و سیاست های خصمانة خود علیه اسلام و خاندان پیامبر (ص) و شیعیان را آشکار می کرد. برای همین موفق ترین استراتژی ها برای مبارزه علیه معاویه، سیاست های راهبردی بود که امام حسن (ع) اتخاذ کردند. من فقط بر یکی از این سیاست ها اشاره می کنم. یکی از شیوه های بسیار موفق امام، تربیت و آموزش نیروهای کارآمد بود. یاران باقی مانده امیرالمومنین علیه السلام سازماندهی جدیدی را سامان دادند و نیروهای کارآمد را شناسایی کرده و جنگ سردی را علیه نظام حاکم آغاز کردند. در این مدت بعضی از افراد که در خواب غفلت به سر می بردند،با روشنگری حضرت بیدار شدند و مبانی اسلام را از امام آموختند.تربیت شاگردان متعدد در تزلزل حکومت معاویه و گسترش معارف اسلامی و جلوگیری از حکومت بنی امیه بسیار مؤثر بود. شاگردان امام از شهرها و کشورهای مختلف مانند کوفه، یمن و همدان آمده بودند و در برابر هجوم فرهنگی معاویه و بدعت گذاری او ایستادند.


شادی های ملی

شادی های ملی ,     نظر

شادی های ملیساعت 3 بعد از ظهر در هوای خنک زمستانی پارک منظریه نسبتا شلوغ بود. صدای بچه ها از هر طرف به گوش می رسید. شور و خنده و بازی های کودکانه. پدران و مادرانی که آمده بودند در کنار هم اوقاتی بگذرانند. نفسی تازه کنند. با هم حرف بزنند. پیاده روی کنند. بازی فرزندانشان را تماشا کنند. گذشته هایشان را یاد کنند. از آینده و برنامه هایشان برای خود و فرزندانشان حرف بزنند. و نوجوان ها و جوان هایی که آمده بودند اوقات فراغت خود را سپری کنند.
        مرد و زن جوانی وارد پارک شدند. چیزی که توجه بعضی ها را به خود جلب کرد این بود که به ندرت پیش می آمد مردی روی ویلچر همراه خانمی که سرشار از شور بود و آرامش پارک بیایند. مرد شبیه جانبازها بود. شبیه آنهایی که امروز روز دیگر حتی تلویزیون هم نشانشان نمی دهد. عجیب تر از همه جوان بودن آنها بود. سنشان به جانبازی دوران جنگ نمی خورد.
        بچه ها آن خانم سمیرا نیست؟ سمیرا؟ نه بابا سمیرا اینجا چه کار می کند؟ این خانم یک خانم چادری محجب آن هم با یک جانباز ویلچری! سمیرایی که در کلاسمان بود چادری بود یا در فامیلش جانباز بود؟ نمی دانم اما من که فکر کنم سمیراست. نگاهش کن!
        راست می گویی. سمیراست. چه قیافه متفاوتی! از کی چادری شده این دختر! نکند این آقا هم نامزدش باشد؟! چرا چرا! مهناز می گفت با یک استاد دانشگاه نامزد کرده است. ظاهرا پدر شوهرش هم شهید شده است. بچه ها آن ها زن و شوهرند.
        بیایید برویم بهشان تبریک بگوییم...
        ببخشید حاج خانم! بله؟ شما خانم سمیعی هستید؟ سلام آقا؛ سلام علیکم. خدای من. شهین! ثریا، معصومه، شمایین؟...
        بعد از چند دقیقه سلام و احوال پرسی و رد و بدل کردن شماره تماس، دوستان و همکلاسی های سابق سمیرا که شکل و شمایل متفاوتی هم با وضعیت ظاهری امروز سمیرا داشتند با او خداحافظی کردند و رفتند.
        و علی و سمیرا به گردش خود ادامه دادند.علی چقدر جای بچه مسجدی ها اینجا خالی است؟ هم آقایان حزب اللهی و مسجدی و هم خانم های چادری! خوب شاید الان مراسم عزاداری دارند. الان را نمی گویم. کلی گفتم. خیلی وقت ها که از این مسیر رد می شوم اثری از جوان های حزب اللهی چه آقا و چه خانم نیست. آمار  بدلباس ها و ژیگول ها معمولا خیلی بیشتر از مسجدی ها و با حجاب ها  است. علی شما که همه نوع برنامه های نو و مدرن فرهنگی و تربیتی در مسجد ترتیب می دهید چرا حواستان به جوان هایی که راهشان به مسجد ختم نمی شود نیست؟ حالا این ها نمی آیند مسجد؛ شما چرا سعی نمی کنید برنامه هایتان را به خارج از مسجد و پارک و خیابان بکشانید؟ علی به نظرت چه کسی تاوان بدسلیقگی های تربیتی و فرهنگی که نتیجه اش دور شدن این جوان ها از خداست را خواهد داد؟



یا ایها العزیز!

        

یا ایها العزیز!
من گـــــــــــــریه می‌ریزم به پای جاده‌ات،‌ تا
آیینـــه‌کاری کــــــــــرده باشم مقدمـــــــت را
اول ضمیر غایـــــــــــب مفــــــــــــرد کجـایی؟
ای پاســــــــخ آدینـــــــــــه‌های بی‌معمــــــــا
حتمی بی‌چـــــــون و چرای سبـــــــز برگرد!
راحت شــــــــــــــویم از دســـــت اما و اگرها
آب و هوای خیمه سبزت چگونـــــه‌ســــــت؟
این‌جا گهی سرد است و گاهی نیست گرما
بهر ظهور امروز هـــــــــم روز بدی نیـــــــست
ای تک ســــــــــوار جاده‌های رو به فــــــــردا!
یک جمعــــــــــه می‌بیند نگاه شــــــرقی من
خورشید پیدا می‌شود از غـــــــــرب دنیــــــــا
آقا! نماز جمعــــــــــــــــه این هفتــــــــــه با تو
پای برهنه آمـــدن تا کوفــــــــــــــه با مـــــــــا


اگر مردم زیباییهای سخنان ما را میشناختند، بیشک از ما پیروی میکرد

امام رضا(ع) فرمودند: معانی الأخبار، ص 180

إنّ النّاسَ لَو عَلِمُوا مَحاسِنَ کَلامِنا لَاتَّبَعُونا
اگر مردم زیبایی‌های سخنان ما را می‌شناختند، بی‌شک از ما پیروی می‌کردند


اظهار نظر منتشر نشده رهبر انقلاب درباره حاج احمد متوسلیان

تصویر بزرگ
چندی پیش پس از انتشار کتابی با نام "دسته یک" درباره دفاع مقدس حضرت آیت الله خامنه ای پس از مطالعه این کتاب واکنش و عکس العمل جالبی از خود نشان می دهند...من از نزدیک این سردار عالی مقام، جاویدنشان، حاج احمد متوسلیان را می‌شناختم و روحیه و کار و تلاش او را می‌دیدم
احاطه مقام معظم رهبری به متون ادبیاتی و رمان و نمایشنامه نویسی از سو‍ژه های جذابی است که همواره طرفداران بسیاری را به همراه داشته است.
به گزارش جهان نیوز؛‌ دیدار رهبر انقلاب با شعرا، نویسندگان و کارگردانان که همراه با  تسلط حضرت آیت الله خامنه ای به اصول ادبی و هنری بود از جمله مواردی است که نکات ریز و ظریف مد نظر رهبر انقلاب را به عنوان عالی ترین مقام جمهوری اسلامی بر خردترین موضوعات ادبی و اجتماعی و فرهنگی نشان می دهد.
در همین زمینه بنا بر اطلاعات رسیده به خبرنگار ما؛ چندی پیش به دنبال انتشار کتابی با نام "دسته یک" درباره دفاع مقدس حضرت آیت الله خامنه ای پس از مطالعه این کتاب واکنش و عکس العمل جالبی  از خود نشان می دهند.
این کتاب که درباره حاج احمد متوسلیان و شهید وزوایی نوشته و منتشر شده است پس از آنکه برای مطالعه به رهبر انقلاب داده می شود ایشان پس از خواندن کتاب در گوشه آن می نویسند؛ « در مورد این دو نفر صحنه های زیادی وجود دارد اما ما رمان نویس خوبی نداریم که آنها را مکتوب کند » .
گفتنی است که حضرت آیت الله خامنه ای در دیدار 24 آذر خود از دانشگاه علم و صنعت با اشاره به عکس حاج احمد متوسلیان که بر دیوار سالن نقش بسته بود، فرموده بودند:« من از نزدیک این سردار عالی مقام، جاویدنشان، حاج احمد متوسلیان را می‌شناختم و روحیه و کار و تلاش او را می‌دیدم. او یکی از برجستگان دفاع مقدس بود و به نظر من خواندن شرح حال این برجستگان، درس‌های زیادی را به دانشجویان می‌آموزد. »