سفارش تبلیغ
صبا ویژن

دوره گرد...طبیب دوار بطبه...

امام حسین علیه السلام و عشق به شهادت

جز تو اى کشتة بى سر که سراپا همه جانى کیست کز دادن جانى بخرد جان جهانى‏
ما تو را کشته نخوانیم که در صورت و معنى زنده اندر تن عشاق چو ماهیت جانى‏
سخن آن به که نگوییم در اوصاف کمالت‏ زانکه ما را نبود در خور مدح تو لسانى (1)
در نظام ارزشی اسلام، شهادت در راه خدا، معیاری اصیل و معنوی است که سایر امتیازات انسانی و اعمال صالح افراد مسلمان را تحت الشعاع خود قرار می‏دهد و در طبقه‏بندی ارزشها و اصول اسلامی، جایگاهی بس رفیع دارد. رسول گرامی اسلام‏‌صلی‌الله‌علیه‌و‌آله در این مورد می‏فرماید: «فَوْقَ کُلِّ ذِی بِرٍّ بِرٌّ حَتَّى یقْتَلَ الرَّجُلُ فِی سَبِیلِ اللَّهِ فَلَیسَ فَوْقَهُ بِرٌّ؛ بالاتر از هر نیکی، نیکی دیگری است تا اینکه شخص در راه خدا به شهادت برسد، پس (هنگامی که در راه خدا به شهادت رسید) دیگر بالاتر از آن نیکی وجود ندارد.» (2)
اساساً اگر روحیة شهادت‏طلبی و جهاد در راه خدا در جامعه‏ای نباشد و افراد آن جامعه به تن‏پروری و تعلّقات مادی مشغول شوند، سرنوشتی ذلّت‏بار و آینده‏ای حقارت‏آمیز خواهند داشت.
امیرمؤمنان علی‌علیه‌السلام می‏فرماید: «فَإِنَّ الْجِهَادَ بَابٌ مِنْ أَبْوَابِ الْجَنَّةِ فَتَحَهُ اللَّهُ لِخَاصَّةِ أَوْلِیائِهِ وَ هُوَ لِبَاسُ التَّقْوَى وَ دِرْعُ اللَّهِ الْحَصِینَةُ وَ جُنَّتُهُ الْوَثِیقَةُ فَمَنْ تَرَکَهُ رَغْبَةً عَنْهُ أَلْبَسَهُ اللَّهُ ثَوْبَ الذُّلِّ وَ شَمِلَهُ الْبَلَاءُ وَ دُیثَ بِالصَّغَارِ وَ الْقَمَاءَةِ وَ ضُرِبَ عَلَى قَلْبِهِ بِالْإِسْهَابِ وَ أُدِیلَ الْحَقُّ مِنْهُ بِتَضْییعِ الْجِهَادِ وَ سِیمَ الْخَسْفَ وَ مُنِعَ النَّصَف؛ (3) جهاد در راه خدا، دری از درهای بهشت است که خداوند آن را به روی دوستان مخصوص خود گشوده است. جهاد، لباس تقوا و زرة محکم و سپر مطمئن خداوند است و کسی که جهاد را ناخوشایند داند و ترک کند، خداوند لباس ذلّت و خواری بر او پوشاند و دچار بلا و مصیبت گرداند و کوچک و ذلیل گردد، بر دل او پردة گمراهی زده می‌شود و حق از او روی می‏گرداند و به جهت ترک جهاد به خواری محکوم و از عدالت محروم است.»
طبق این بینش الهی، مردمانی که روحیة جهاد و شهادت را در وجود خود تقویت کنند و در راه اهداف والایشان استقامت ورزند و برای تحقّق آرمانهای مقدّس الهی با تمام وجود به استقبال شهادت بروند، ملتی عزیز، مورد توجه دیگران، مقتدر و مستقل خواهند بود. انسانهای شهادت‏طلب که شایستگی خویش را برای رسیدن به اهداف مقدس اثبات می‏کنند و با ایستادگی آگاهانه و مقاومت هوشمندانه، هستیِ خود را به اهل جهان عرضه می‏دارند، هرگز روی ذلّت و خواری نخواهند دید و با شهادت در راه خدا به درجات والای معنوی نائل خواهند شد.
‏زندگی جاویدان
شهادت براى انسانهاى وارسته و خودساخته که از دنیا و وابستگیهاى آن رها شده و به خدا پیوسته‏اند، کوتاه‏ترین راه است که پویندگانش را سریع‏تر به مقصد نهایى و هدف والاى الهى مى‏رساند. از دیدگاه آیات وحیانى قرآن، شهادت نه تنها خسارت نیست؛ بلکه حیاتى جاودانى و همیشگى است. خداوند مى‏فرماید: «وَ لا تَحْسَبَنَّ الَّذِینَ قُتِلُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ أَمْواتاً بَلْ أَحْیاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ یرْزَقُونَ»؛ (4) «هرگز گمان مبر کسانى که در راه خدا کشته مى‏شوند مردگانند؛ بلکه آنان زنده‏اند و نزد پروردگارشان روزى داده مى‏شوند.»
آرى، به حقیقت شهدا زنده‏اند و ما از آن زندگى جاودانه خبر نداریم. آنان در کنار اولیا و انبیاى الهى در بهشت برین جاى دارند و انسانهاى با فضیلت و کاملى هستند. مولوى در این رابطه مى‏گوید:
مرگ اگر مرد است گو نزد من آى تا در آغوشش بگیرم تنگ تنگ‏
من از او جانى ستانم جاودان او ز من دلقى ستاند رنگ رنگ‏
پل سعادت
امام حسین‌علیه‌السلام در حدیثی شهادت را پلی به سوی سعادت ترسیم کرده و روز عاشورا به یاران با وفایش فرمود: «صَبْراً بَنِی الْکِرَامِ! فَمَا الْمَوْتُ إِلَّا قَنْطَرَةٌ تَعْبُرُ بِکُمْ عَنِ الْبُؤْسِ وَ الضَّرَّاءِ إِلَى الْجِنَانِ الْوَاسِعَةِ وَ النَّعِیمِ الدَّائِمَةِ فَأَیکُمْ یکْرَهُ أَنْ ینْتَقِلَ مِنْ سِجْنٍ إِلَى قَصْرٍ وَ مَا هُوَ لِأَعْدَائِکُمْ إِلَّا کَمَنْ ینْتَقِلُ مِنْ قَصْرٍ إِلَى سِجْنٍ وَ عَذَابٍ إِنَّ أَبِی حَدَّثَنِی عَنْ رَسُولِ اللَّهِ‏‌صلی‌الله‌علیه‌و‌آله: أَنَّ الدُّنْیا سِجْنُ الْمُؤْمِنِ وَ جَنَّةُ الْکَافِرِ وَ الْمَوْتُ جِسْرُ هَؤُلَاءِ إِلَى جَنَّاتِهِمْ وَ جِسْرُ هَؤُلَاءِ إِلَى جَحِیمِهِمْ مَا کَذَبْتُ وَ لَا کُذِبْتُ؛ (5) صبر و پایدارى کنید! اى گرامى زادگان! مرگ چیزى نیست، جز پلى که شما را از سختى و آسیب مى‏گذراند، و به بهشت عظیم و نعمتهاى جاودان مى‏رساند، کدام یک از شما دوست ندارد که از زندانى به قصر منتقل گردد؟ در حالى که آن براى دشمنانتان همانند پلى است که آنها را از کاخ به زندان و شکنجه‏گاه مى‏رساند؛ زیرا پدرم از پیامبر خدا‏‌صلی‌الله‌علیه‌و‌آله برایم بازگو کرد: دنیا زندان مؤمن و بهشت کافر است و مرگ پل مؤمنان به بهشت ایشان، و پل کافران به آتش سوزان دوزخ. نه این را به من دروغ گفته‏اند و نه من دروغ مى‏گویم.»
زینت مردان الهی
حضرت ابا عبداللَّه‌علیه‌السلام اشتیاق خود را براى شهادت چنین بیان مى‏دارد: «خُطَّ الْمَوْتُ عَلى وُلْدِ آدَمَ مَخَطَّ الْقَلادَةِ عَلى جَیدِ الْفَتاةِ وَما اَوْلَهَنى اِلى اَسْلافى اِشْتیاقَ یعَقُوبَ اِلى یوسُفَ؛ (6) مرگ بر انسانها همچون گردنبند بر گردن دختران جوان، زینت‏بخش و لازم است و من به دیدار نیاکانم آنچنان اشتیاق دارم که یعقوب به دیدار یوسف مشتاق بود.»
امام حسین‏‌علیه‌السلام با این تمثیل، مرگ را بسیار زیبا تصویر کرده است و آن را زینت فرزند آدم مى‏داند، به ویژه مرگى که در راه حق و براى خدا باشد، که مردان خدا از کشته شدن در راه حق مسرور و شادمانند و شهادت در راه خدا را بهترین زینت روح و بالاترین افتخار خود به شمار مى‏آورند.
«حافظ» در مورد مردان الهى، گذشتن از هستى و جمال ظاهرى و رسیدن به جمال معنوى و آرایش حقیقى چه زیبا سروده است:
دست از مس وجود چو مردان ره بشوى تا کیمیاى عشق بیابى و زر شوى‏
خواب و خورت زمرتبه خویش دور کرد آنگه رسى به خویش که بى‏خواب و خور شوى‏
گر نور عشق حق به دل و جانت اوفتد باللَّه کز آفتاب فلک خوب‏تر شوى‏
یک دم غریق بحر خدا شو گمان مبر کز آب هفت بحر به یک موى تر شوى‏
از پاى تا سرت همه نور خدا شود در راه ذوالجلال چو بى پا و سر شوى‏
وجه خدا اگر شودت منظر نظر زین پس شکى نماند که صاحب‏نظر شوى‏
نزدیک‏ترین راه به خدا
شهادت، کوتاه‌ترین راهی است که مردان خدا را به مقصد نهایی و هدف والای الهی می‏رساند. شهادت از دیدگاه آیات وحیانی قرآن نه تنها خسارت نیست؛ بلکه حیاتی جاودانی و همیشگی است و ندای قرآن همواره در گوش آنان طنین‏انداز است که: «هرگز گمان مبر کسانی که در راه خدا کشته شده‏اند، مردگانند؛ بلکه آنان زنده‏اند و نزد پروردگارشان روزی داده می‏شوند.» (7)
«سعدی» چه زیبا می‏گوید:
زنده کدام است بَرِ هوشیار آنکه بمیرد به سر کوی یار
آری، به حقیقت شهدای راه حق زنده‏اند و ما از آن زندگی جاودانة آنان خبر نداریم. آنان در کنار اولیا و انبیای الهی مقامی بس عظیم کسب نموده‏اند: «فَرِحینَ بِما آتاهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ وَ یسْتَبْشِرُونَ بِالَّذینَ لَمْ یلْحَقُوا بِهِمْ مِنْ خَلْفِهِمْ أَلاَّ خَوْفٌ عَلَیهِمْ وَ لا هُمْ یحْزَنُون»؛ (8) «آنها به خاطر نعمتهای فراوانی که خداوند از فضل خود به ایشان بخشیده است، خوشحالند و به کسانی که هنوز به آنها ملحق نشده‏اند، بشارت می‏دهند که نه ترسی بر آنهاست و نه اندوهی.»
شهادت و پیروزی
شهادت در حقیقت پیروزی و فتح است؛ پیروزی بر شیطان و فتح قلّه‏های رفیع کمالات و فضایل؛ قرآن کریم می‏فرماید: «قُلْ هَلْ تَرَبَّصُونَ بِنا إِلاَّ إِحْدَى الْحُسْنَیین»؛ (9) «بگو: آیا دربارة ما جز یکی از دو نیکی (پیروزی یا شهادت) را انتظار دارید؟»
برای یک مسلمانِ دین‏باور و خدا محور، هم شهادت و هم کشتن دشمن، هر دو پیروزی است؛ چراکه هدف او از جهاد مقدسش، احقاق حق و اعتلای پرچم عدالت و روشن نمودن شاه‏راه انسانیت است. جهاد او پرتو افشاندن در ظلمات استبداد و تاریکی ستم و فساد است، به همین جهت در هر دو صورت به این هدف والایش رسیده و موجب استحکام ارزشهای الهی و انسانی گردیده است.
دعوت از شایستگان
امام حسین‌علیه‌السلام براى انسانهاى با نفوذ و کسانى که ممکن بود در این مبارزة خداپسندانه شرکت جویند، دعوتنامه‏هایى فرستاد و از آنان براى شرکت در قیام جاودانة خویش یارى طلبید و آنان را در نیل به فوز عظیم شهادت تشویق کرد. آن حضرت در نامة خود به «حبیب بن مظاهر اسدى» چنین نوشت:
«از حسین بن على براى آن مرد فقیه، حبیب بن مظاهر! اما بعد، حبیب! تو خویشاوندى ما را با پیامبر‌صلی‌الله‌علیه‌و‌آله مى‏دانى و از همه مهم‏تر مرا مى‏شناسى. تو که آزادمرد و داراى غیرتى، جان خود را از ما دریغ مدار! و مطمئن باش که پاداش تو را پیامبر خدا‏‌صلی‌الله‌علیه‌و‌آله در روز قیامت عطا خواهد کرد.» (10)
آن حضرت علاوه بر دعوتهاى خصوصى، در مجمع عمومى نیز از کسانى که در قبال اسلام احساس مسئولیت مى‏کردند، دعوت به عمل آورد و فرمود: «مَنْ کانَ باذِلاً فینا مُهْجَتَهُ وَمُوَطِّناً عَلى لِقاءِاللَّهِ نَفْسَهُ فَلْیرْحَلْ فَاِنّى راحِلٌ مُصْبحِاً اِنْ شاءَ اللَّهُ تَعالى؛ (11) هر کس حاضر است تا در راه ما از خون خویش بگذرد و جان خود را در راه شهادت و لقاى پروردگار نثار کند، آمادة حرکت با ما باشد که من صبحگاهان حرکت خواهم کرد. ان شاء اللَّه تعالى.»
تسخیر مرگ
گاهی آن حضرت با بهره‏گیرى از اشعار حماسى به تقویت روحیة یاران پرداخته، شوق به شهادت و عظمت نفس خویش را ابراز مى‏داشت و از آن جمله:
هنگامى که «حرّ بن یزید ریاحى» راه را بر کاروان امام حسین‏‌علیه‌السلام بست، آن حضرت با او گفتگوهایى را انجام داد. آنگاه که حرّ از گفتگوها مأیوس شد و نتیجه‏اى نگرفت، به نصیحت و خیرخواهى از امام حسین‏‌علیه‌السلام پرداخته و به ایشان عرضه داشت: اى حسین! براى خدا جانت را حفظ کن. من مطمئنم که اگر کار شما با این گروه به جنگ بیانجامد، تو کشته خواهى شد! امام حسین‌علیه‌السلام با چهره‏اى مصمّم فرمود: «اَفَبِالْمَوْتِ تُخَوِّفُنى؛ آیا مرا از مرگ مى‏ترسانى؟!»
ولى من به تو گفتار آن جوانمرد اوسى را یادآور مى‏شوم. وقتى که او به یارى رسول خدا‏‌صلی‌الله‌علیه‌و‌آله شتافت، در مسیر راه پسر عمویش با او برخورد کرد و چون از مقصد جوانمرد اوسى با خبر شد، او را از کشته شدن برحذر داشته، به او چنین هشدار داد: کجا مى‏روى؟ این راه خطرناک است و کشته خواهى شد! امّا آن جوانمرد اوسى با قرائت چند بیت شعر هدف و انگیزة والاى خود را بیان کرد و جوانمردى و دلاوری خود را اثبات نمود.
آنگاه امام حسین‌علیه‌السلام اشعار آن جوان اوسى را برای «حرّ بن یزید ریاحى» قرائت فرمود که:
سَاَمْضى فَما بِالْمَوتِ عارٌ عَلَى الْفَتى اِذا ما نَوى خَیراً وَ جاهَدَ مُسْلِماً
وَ واسى الرِّجالَ الصَّالِحینَ بِنَفْسِهِ وَ فارَقَ مَثْبُوراً وَ خالَفَ مجْرِماً (12)
«من مى‏روم و مرگ براى یک جوانمرد عار نیست، در حالى که مقصد او حق و تلاش او براى اسلام باشد؛ (چون) او در راه مردان صالح جانبارى نموده و از زندگى همراه با ترس و ذلّت جدا گردیده و با مجرمان مخالفت کرده است.»
کاروان شهادت‏
«شهریار تبریزى» سیر معنوى امام حسین‏‌علیه‌السلام را در مسیر کربلا با کاروان شهادت به نحو زیبایى در شعر «کاروان کربلا» ترسیم کرده و به مشتاقان آن گرامى تقدیم نموده است، او می‏گوید:
شیعیان! دیگر هواى نینوا دارد حسین روى دل با کاروان کربلا دارد حسین
از حریم کعبة جدش به اشکى شست دست مروه پشت سر نهاد؛ اما صفا دارد حسین
مى‏برد در کربلا هفتاد و دو ذبح عظیم بیش از اینها حرمت کوى منا دارد حسین
پیش رو راه دیار نیستى کافیش نیست اشک و آه عالمى هم در قفا دارد حسین
بس که محملها رود منزل به منزل با شتاب کس نمى‏داند عروسى یا عزا دارد حسین
رخت و دیباج حرم چون گل به تاراجش برند تا به جایى که کفن از بوریا دارد حسین
بردن اهل حرم دستور بود و سِرّ غیب ور نه این بى‏حرمتیها کى روا دارد حسین
سروران، پروانگان شمع رخسارش؛ ولى چون سحر روشن که سر از تن جدا دارد حسین
سر به قاچ زین نهاده، راه پیماى عراق مى‏نماید خود که عهدى با خدا دارد حسین
او وفاى عهد را با سر کند سودا؛ ولى خون به دل از کوفیان بى‏وفا دارد حسین
دشمنانش بى‏امان و دوستانش بى‏وفا با کدامین سر کند، مشکل دو تا دارد حسین
سیرت آل على با سرنوشت کربلاست هر زمان از ما، یکى صورت نما دارد حسین
آب خود با دشمنان تشنه قسمت مى‏کند عزّت و آزادگى بین تا کجا دارد حسین
دشمنش هم آب مى‏بندد به روى اهل بیت داورى بین با چه قومى بى حیا دارد حسین
بعد از اینش صحنه‏ها و پرده‏ها اشک است و خون دل تماشا کن چه رنگین سینما دارد حسین
ساز عشق است و به دل هر زخم پیکان زخمه‏اى‏ گوش کن عالم پر از شور و نوا دارد حسین
دست آخر کز همه بیگانه شد دیدم هنوز با دم خنجر نگاهى آشنا دارد حسین
شمر گوید گوش کردم تا چه خواهد از خدا جاى نفرین هم به لب دیدم دعا دارد حسین
اشک خونین گو بیا بنشین به چشم «شهریار» کاندرین گوشه عزایى بى‏ریا دارد حسین
به یاد پیامبران شهید
امام حسین‌علیه‌السلام در مسیر خود به کربلا از پیشوایان و پیامبران شهید بیشتر یاد مى‏کرد. در این میان شهادت حضرت یحیى‏‌علیه‌السلام در منظر آن گرامى موقعیت ویژه‏اى داشت.
امام سجاد‌علیه‌السلام مى‏فرماید: در مسیر سفر به کربلا هرگاه حرکت مى‏کردیم یا در منزلى فرود آمدیم و یا از آنجا کوچ مى‏کردیم، پدر بزرگوارم از حضرت یحیى بن زکریا‌علیهما‌السلام و شهادت او یاد مى‏کرد. روزى فرمود: «وَ مِنْ هَوَانِ الدُّنْیا عَلَى اللَّهِ أَنَّ رَأْسَ یحْیى بْنِ زَکَرِیا أُهْدِی إِلَى بَغِی مِنْ بَغَایا بَنِی إِسْرَائِیل؛ (13) در پستى دنیا از منظر خداوند همین بس که سرِ بریدة حضرت یحیى را برای پادشاه ستمگرى از قوم بنى‏اسرائیل هدیه بردند.»
محدث قمى‌رحمه‌الله در مورد شباهت امام حسین‌علیه‌السلام به حضرت یحیى‌علیه‌السلام نکاتى را بیان کرده و مى‏گوید: ما هشت مورد از وجوه شباهت آن حضرت را به یحیاى پیامبر‌علیه‌السلام یادآور مى‏شویم:
1. هر دو براى اولین بار به این نام خوانده شدند و قبل از آنان کسى به نامهاى ایشان موسوم نبود.
2. مدت حمل هر دو شش ماه بود.
3. قبل از ولادت، از شهادتشان در اخبار آسمانى سخن به میان آمده بود.
4. در مظلومیتشان آسمان گریست.
5. قاتل هر دو بزرگوار حرامزاده بودند.
6. سر مبارک هر دو را در طشت طلا گذاشته و به اهل فساد و فحشا هدیه فرستادند.
7. سر بریدة هر دو سخن گفته و آیات و احکام الهى را یادآوری کردند.
8. در انتقام از خون پاکشان هفتاد هزار نفر به قهر الهى کشته شدند. (14)
رهرو مکتب علی‌علیه‌السلام
امام حسین‌علیه‌السلام عشق به شهادت در راه خدا را از پدر گرامی خویش آموخته بود؛ چراکه مولای متقیان‌علیه‌السلام بر این باور وحیانی تأکید می‏کرد که: «مَا ضَرَّ إِخْوَانَنَا الَّذِینَ سُفِکَتْ دِمَاؤُهُمْ وَ هُمْ بِصِفِّینَ أَلَّا یکُونُوا الْیوْمَ أَحْیاءً یسِیغُونَ الْغُصَصَ وَ یشْرَبُونَ الرَّنْقَ قَدْ وَ اللَّهِ لَقُوا اللَّهَ فَوَفَّاهُمْ أُجُورَهُمْ وَ أَحَلَّهُمْ دَارَ الْأَمْنِ بَعْدَ خَوْفِهمِ؛ (15) آن گروه از برادران ما که در مصاف با دشمن ـ در جنگ صفین ـ خونشان ریخته و به شهادت رسیدند، هرگز زیان نکردند؛ بلکه آنان امروز نیستند (تا همانند من) خوراکشان غم و غصه و نوشیدنیشان خون دل باشد. به خدا سوگند! آنها به ملاقات خداوند رفتند و پاداش خود را به نحو شایسته‏ای دریافت نمودند و پس از گذراندن مرحلة خوف و دلهره در سرای امن الهی مسکن گزیدند.»
امام علی‌علیه‌السلام در سخن دیگری عشق و علاقه‏اش به شهادت را چنین ترسیم فرموده است: «وَ اللَّهِ لَابْنُ أَبِی طَالِبٍ آنَسُ بِالْمَوْتِ مِنَ الطِّفْلِ بِثَدْی أُمِّه؛ (16) سوگند به خدا! انس و علاقة فرزند ابى‏طالب به مرگ در راه خدا، از علاقة طفل به پستان مادر بیشتر است.»
بنابراین فرهنگ شهادت معامله‏ای عزتمندانه و سودمند است که انسانهای وارسته با خدای خود به عمل می‏آورند و با زدودن غبارهای تعلّق از تمام مظاهر دنیوی به مقامات عالیه دست می‏یابند.
متفکر شهید «استاد مطهری» در تعریف شهادت می‏نویسد: شهادت به حکم اینکه عملی آگاهانه و اختیاری است و در راه هدفی مقدس است و از هرگونه انگیزة خودگرایانه منزه و مبرا است، تحسین‏انگیز و افتخارآمیز است و عملی قهرمانانه تلقّی می‏شود. در میان انواع مرگ و میرها تنها این نوع از مرگ است که از حیات و زندگی برتر و مقدس‏تر و عظیم‏تر و فخیم‏تر است... پس شهادت قداست خود را از اینجا کسب می‏کند که فدا کردن آگاهانة تمام هستی خود است در راه هدف مقدس. (17)
«صدر المتألهین» در مورد مقام جاوید شهیدان می‏گوید:
آنانکه ره دوست گزیدند همه در کوی شهادت آرمیدند همه
در معرکة دو کون فتح از عشق است هر چند سپاه او شهیدند همه
امام حسین‌علیه‌السلام و شوق شهادت
امام حسین‌علیه‌السلام سرور و سید شهیدان است. عشق به شهادت و جانفشانی در راه حق سراسر وجود آن حضرت را فرا گرفته بود و آن گرامی، شهادت را برترین نوع مرگ می‏دانست و می‏فرمود:
وَ إِنْ تَکُنِ الْأَبْدَانُ لِلْمَوْتِ أُنْشِئَتْ فَقَتْلُ امْرِئٍ بِالسَّیفِ فِی اللَّهِ أَفْضَل (18)
«اگر بدنها برای مرگ آفریده شده‏اند، پس کشته شدن با شمشیر در راه خداوند برترین نوع مرگ است.»
سالار شهیدان عشق به شهادت را از مکتب پرمایة رسول گرامی اسلام‏‌صلی‌الله‌علیه‌و‌آله و پدر گرامیش امیرمؤمنان‌علیه‌السلام آموخته بود. رسول خدا‏‌صلی‌الله‌علیه‌و‌آله می‏فرمود: «وَ الَّذِی نَفْسِی بِیَدِهِ لَوَدَدْتُ اَنِّی اَقْتُلُ فِی سَبِیلِ اللَّهِ، ثُمَّ اَحْیَا، ثُمَّ اَقْتُلُ، ثُمَّ اَحْیَا، ثُمَّ اَقْتُلُ؛ (19) سوگند به آنکه جانم در دست اوست، دوست دارم در راه خدا کشته شوم، سپس زنده شده، آنگاه دوباره کشته شوم، باز زنده شده و کشته شوم.»
امام علی‌علیه‌السلام نیز بارها این عشق درونی خود را اظهار می‏کرد. آن حضرت هم برای خود و هم برای یاران نزدیک خود این افتخار را آرزو می‏نمود. برای ممتازترین یارش، جناب مالک اشتر، چنین مقامی را از خداوند خواست و فرمود: «أَسْأَلُ اللَّهَ أَنْ یخْتِمَ لِی وَ لَکَ بِالسَّعَادَةِ وَ الشَّهَادَةِ وَ إِنَّا إِلَیهِ رَاغِبُونَ؛ (20) من از خدای متعال درخواست می‏کنم که پایان عمر من و تو را به رستگاری و شهادت ختم کند و البته که ما به ملاقات او مشتاق هستیم.»
و هنگامی که آرزوی دیرینه‏اش در محراب مسجد کوفه در آستانة تحقق قرار گرفت، با کمال رضایت فرمود: «فُزتُ وَ رَبِّ الکَعبَةِ؛ (21) سوگند به خدای کعبه، رستگار شدم.»
شهادت، نه هلاکت
البته شوق شهادت در وجود امام حسین‌علیه‌السلام به این معنا نبود که خود را تسلیم مرگ کند و هیچ گونه اقدام و دفاعی از خود نشان ندهد؛ بلکه آن پیشوای حقیقت‏طلبان در برابر ظلم و ستم غارتگران بیت المال و متعرضین به مسلمانان شدیداً مقابله و دفاع می‏کرد؛ امّا در نیمة رجب سال 60 ق هنگامی که در معرض بیعت با یزید قرار گرفت، احساس نمود که دین خدا جز با شهادت آن حضرت احیا نخواهد شد، پس کنار قبر پیامبر‏‌صلی‌الله‌علیه‌و‌آله آمد و عرضه داشت: «ای رسول خدا! پدر و مادرم به فدایت! با اکراه و اجبار از جوار تو بیرون می‏روم. میان من و تو جدایی انداختند؛ زیرا با یزید بن معاویه که شرابخوار و فردی فاسق و فاجر است، بیعت نکردم. اکنون با تمام ناخوشایندی از نزد تو خارج می‏شوم.»
اینجا امام را خوابی سبک فرا گرفت و در عالم رؤیا جدّش رسول خدا‏‌صلی‌الله‌علیه‌و‌آله را زیارت کرد. پیامبر‏‌صلی‌الله‌علیه‌و‌آله او را در آغوش گرفت و صورتش را بوسید و در ضمن سخنانی فرمود: «یَا حَبِیبِی! یَا حُسَیْن! اِنَّ اَبَاکَ وَ اُمِّکَ وَ اَخَاکَ قَدْ قَدَّمُوا عَلَیَّ وَ هُمْ اِلَیْکَ مُشْتَاقُونَ وَ اِنَّ لَکَ فِی الْجَنَانِ لَدَرَجَةً عَالِیَةً، لَنْ تَنَالُهَا اِلاَّ بِالشَّهَادَةِ؛ (22) ای محبوب من،‌ای حسین! پدر و مادر و برادرت در کنار من مشتاق دیدار تو هستند. برای تو در بهشت درجات عالی است که به آن نخواهی رسید، مگر با شهادت.»
بعد از این بشارت، شوق شهادت در راه اعتلای کلمة اله در وجودش مضاعف گردید. هنگامی که امام با یاران خویش به سوی کربلا رهسپار بود، در راه «فرزدق» شاعر معروف، آن حضرت را ملاقات کرده و بعد از سلام عرض کرد:‌ای پسر رسول خدا! چگونه به کوفیان دل می‏بندی و اعتماد می‏کنی، در حالی که پسرعمویت «مسلم بن عقیل» و دوستانش را کشتند؟!
چشمان حضرت پر از اشک شد و فرمود: «رَحِمَ اللَّهُ مُسْلِماً فَلَقَدْ صَارَ إِلَى رَوْحِ اللَّهِ وَ رَیحَانِهِ وَ تَحِیتِهِ وَ رِضْوَانِهِ أَمَا إِنَّهُ قَدْ قَضَى مَا عَلَیهِ وَ بَقِی مَا عَلَینَا؛ (23) خدا مسلم را رحمت کند! او به سوی آرامش الهی و بارگاه عطرآگین بهشت و خشنودی خداوند هجرت کرد. او تکلیف خود را انجام داد و هنوز تکلیف ما باقی است.»
فقط رضای خدا
امام حسین‌علیه‌السلام در یکی از سخنرانیهای عمومی خود برای حجاج، بعد از تبیین فلسفة قیام خویش و تحلیل اوضاع سیاسی روز، از شهادت خود به دست ستمگران حکومت اموی خبر داده و از مسلمانان آزاده و متعهّد خواست که در این حماسة جاویدان حضرتش را همراهی کرده و آمادة شهادت در راه خدا باشند. امام در فرازی از سخنان روشنگرانة خویش فرمود:
«ای مردم! مرگ بر انسانها چونان گردنبندی که لازمة گردن دختران جوان است، حتمی است، و من به دیدار نیاکانم آنچنان اشتیاق دارم که یعقوب‌علیه‌السلام به دیدار یوسف‌علیه‌السلام داشت و برای من قتلگاهی معیّن گردیده است که در آنجا به شهادت خواهم رسید.
گویا با چشم خود می‏بینم که درندگان بیابانها (لشکریان یزید) در سرزمینی در میان «نواویس» و «کربلا» اعضای مرا قطعه قطعه و شکم گرسنة خود را سیر می‏کنند، از پیش‏آمدی که با قلم تقدیر نوشته شده، گریزی نیست.»
آنگاه حضرت در ادامه فرمود: «رِضَى اللَّهِ رِضَانَا أَهْلَ الْبَیتِ نَصْبِرُ عَلَى بَلَائِهِ وَ یوَفِّینَا أُجُورَ الصَّابِرِینَ لَنْ تَشُذَّ عَنْ رَسُولِ اللَّهِ لَحْمَتُهُ وَ هِی مَجْمُوعَةٌ لَهُ فِی حَظِیرَةِ الْقُدْسِ تَقَرُّ بِهِمْ عَینُهُ وَ ینْجِزُ بِهِمْ وَعْدَهُ مَنْ کَانَ بَاذِلًا فِینَا مُهْجَتَهُ وَ مُوَطِّناً عَلَى لِقَاءِ اللَّهِ نَفْسَهُ فَلْیرْحَلْ فَإِنِّی رَاحِلٌ مُصْبِحاً إِنْ شَاءَ اللَّه‏؛ (24) رضایت خداوند رضایت ما اهل‏بیت است. بر بلاهای او صبر می‏کنیم و پاداش صابران را خواهیم داشت. پاره‏های تن پیامبر‏‌صلی‌الله‌علیه‌و‌آله از او جدا نخواهند شد و آنان در بهشت کنار پیامبر‏‌صلی‌الله‌علیه‌و‌آله گرد هم خواهند آمد. چشمان پیامبر‏‌صلی‌الله‌علیه‌و‌آله با دیدن آنان روشن خواهد شد و توسط اهل بیتش وعدة او (گسترش آیین توحیدی اسلام) تحقّق خواهد یافت. هر کسی آمادگی جان‏نثاری در راه ما و تقدیم جان خویش را در راه خدا دارد، پس به همراه ما سفر کند که انشاء اللّه من فردا صبح حرکت خواهم کرد.»
این نوشته را با سخنی حکیمانه از استاد شهید مطهری به پایان می‏بریم:
«امام حسین‌علیه‌السلام به واسطة شخصیت عالیقدرش، به واسطة شهادت قهرمانانه‏اش، مالک قلبها و احساسات صدها میلیون انسان است. اگر کسانی که بر این مخزن عظیم و گرانقدر احساسی و روحی گمارده شده‏اند ـ یعنی رهبران مذهبی ـ بتوانند از این مخزن عظیم در جهت هم شکل کردن و هم رنگ کردن و هم احساس کردن روحها با روح عظیم حسینی بهره‏برداری صحیح کنند، جهان اصلاح خواهد شد. راز بقای امام حسین‌علیه‌السلام این است که نهضتش از طرفی منطقی است، بُعد عقلی دارد و از ناحیة منطق حمایت می‏شود و از طرف دیگر، در عمق احساسات و عواطف راه یافته است.» (25)

پی‌نوشـــــــــــــت‌ها:

(1). فؤاد کرمانی.
(2). اصول کافی، محمد بن یعقوب کلینی، نشر اسلامیه، تهران، ج‏2، ص‏348.
(3). نهج البلاغه، سید رضی، نشر هجرت، قم، 1414ق، چاپ اول، خطبه 27.
(4). آل عمران/ 169.
(5). معانی الأخبار، شیخ صدوق محمد بن بابویه قمى، نشر جامعه مدرسین، قم، 1403 ق، چاپ اول، ص‏289.
(6). بحار الأنوار، علامه مجلسی، انتشارات اسلامیه، تهران، ج‏‏44، ص‏367.
(7). آل عمران/ 169.
(8). همان/ 170.
(9). توبه/52.
(10). اسرارالشهادة، فاضل دربندی، نشر اعلمی، تهران، ص‏396.
(11). کشف الغمة فی معرف? الائمه، على بن ابى الفتح اربلى، مکتبه بنى‌هاشمى، تبریز، 1381ق، ج‏2، ص‏29؛ و اللهوف على قتلى الطفوف، سید بن طاووس‏، نشر مؤمنین، قم، 1379ش، ص‏60.
(12). الارشاد فی معرف? حجج الله علی العباد، شیخ مفید، کنگره شیخ مفید، قم، 1413 ق، چاپ اول، ج2، ص‏81؛ و بحار الانوار، محمد باقر مجلسى، مؤسسه الوفاء، بیروت، 1403 ق. ج44، ص‏193.
(13). الارشاد فی معرف? حجج الله علی العباد، شیخ مفید، ج‏2، ص‏132.
(14). منتهی الآمال، شیخ عباس قمى، نشر اسلامیه، تهران، 1379 ق، ج‏1، ص‏426.
(15). نهج البلاغه، خطبه 182.
(16). همان، خطبه 5.
(17). قیام و انقلاب مهدی‌علیه‌السلام از دیدگاه فلسف? تاریخ، مرتضی مطهری، نشر صدرا، تهران، ص84.
(18). بحار الأنوار، علامه مجلسی، ج‏‏44، ص374.
(19). کنزالعمال، متقى هندى، مؤسسه الرسال?، بیروت، 1401 ق، ج‏4، ص‏295.
(20). مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل، محدث نوری، نشر آل البیت، قم، 1408 قم، چاپ اول، ج‏13، ص‏171.
(21). مرآة العقول فی شرح أخبار آل الرسول، علامه مجلسی، نشر اسلامیه، تهران، 1404 ق، چاپ دوم، ج‏‌8، ص‏279.
(22). تحف العقول عن آل الرسول، حسن بن شعبه حرانى، نشر جامعه مدرسین، قم، 1404 ق، ص149.
(23). اللّهوف، علی قتلی الطفوف، سید بن طاوس، نشر جهان، تهران، 1348ش، چاپ اول، ص‏74.
(24). نزه? الناظر و تنبیه الخاطر، حلوانی، ناشر مدرس? الامام مهدی (عج)، قم، 1408 ق، چاپ اول، ص86.
(25). قیام و انقلاب مهدی‌علیه‌السلام، مرتضی مطهری، ص‏122.

 


امام حسین‏ علیه‏ السلام و پاسخ به پرسشها و شبهات

حضرت ابا عبد اللّه الحسین‏ علیه‏ السلام از امامان هدایتگرى است که لحظه‏ اى از راهنمایى، نصیحت و هدایت مردم غافل نشده است. چه در دوران امامت پدرش على‏ علیه ‏السلام و برادرش امام حسن‏علیه‏السلام و چه در دوران امامت خویش این وظیفه را به صورت تام و تمام انجام داده است.
هدایتهاى حضرت گاه از طریق سخنرانى وخطبه‏ها بوده است و بعضى اوقات از طریق ملاقاتها و نامه‏ها، و گاهى از مسیر پاسخ دادن به پرسش‌ها و شبهات.
پرسش‌هایى که از آن حضرت شده و پاسخ‌هایى که از آن امام همام به یادگار مانده، مختلف وگوناگون است. در بعضى از موارد، پرسش‌ها و شبهات اعتقادى است و زمانى سؤالهاى تفسیرى و قرآنى، و بعضاً شبهات فقهى و یا تاریخى است و گاهى پرسش‌هاى شخصى و موردى.
آنچه پیش رو دارید جمع‏آورى اهم پرسش‌ها و پاسخ‌هایى است که از آن حضرت به یادگار مانده است.
پرسش‌هاى اعتقادى
الف. قضا و قدر
حسن بن ابى الحسن بصرى (1) نامه‏اى به امام حسین‏علیه‏السلام نوشته و در آن از قضا و قدر الهى پرسید. حضرت در جواب فرمود: آنچه از مفهوم «قدر» به ما اهل بیت رسیده است براى تو شرح مى‏دهم، از آن پیروى کن! به راستى کسى که به قدر خوب یا بدش ایمان نیاورد، کافر شده است. و کسى که گناهان را به حساب خداوند گذارد [و خود را تبرئه کند]، افترایى بزرگ به خداوند بسته است.‌»
و در ادامه چنین بیان داشتند: خداوند متعال، به اجبار اطاعت نمى‏شود و به جبر هم معصیت نمى‏شود و بندگان را هم [در انتخاب راه زندگى‏] طبق حکمت به حال خود رها نکرده است؛ بلکه خداوند مالک آن چیزى است که بندگان دارند و قادر بر آن چیزى است که بندگانش قدرت دارند؛ پس اگر بندگان دنبال طاعت بروند، خداوند مانعشان نمى‏شود و اگر به دنبال معصیت بروند، اگر بخواهد بر آنها منت مى‏گذارد و بین آنها و گناه مانعى را ایجاد مى‏کند و اگر این کار را نکند، معنایش این نیست که پس بندگانش را قهراً بر آن مجبور و وادار ساخته است؛ بلکه بعد از انذار و ارشاد و اتمام حجّت، آنان را بر اعمال مسلط کرده است.
خدا بر بندگان خود راهى نهاده است که بتوانند اوامر و دستورات او را انجام دهند و منهیات او را ترک نمایند.‌»
سپس فرمودند: (2) خداوند بر بندگانش توانایى و نیرومندى عطا فرمود تا فرامینش را اجرا کنند و از آنچه نهى فرموده روى گردانند. سپاس خدایى را که بندگانش را بر انجام اوامر خود نیرومند و توانا کرده و با این توان و نیرو اوامر و نواهى او را بجا مى‏آورند و آنان را که قدرت نداده، معذور دانسته و این سپاس مورد قبول درگاهش واقع شود. من هم رهرو این راهم و اعتقادم نیز همین است و سوگند به خدا! راه من و یارانم همین است و حمد مخصوص او مى‏باشد.‌»
در این جملات امام حسین‏علیه‏السلام به خوبى مسلک «لا جَبْرَ وَلا تَفْوِیضَ بَلْ اَمرٌ بَینَ الْاَمْرَین» را بیان نموده‏اند. ایشان هم اختیار انسان را به خوبى ثابت کرده‏اند و هم به توحید افعالى حضرت حق و ساحت قدس او خدشه وارد ننموده‏اند.
ب. خداشناسى
برخى از گروههاى اسلامى که از معارف اهل بیت‏علیهم‏السلام دور افتادند، بر اثر پیروى از قیاس در مباحث خداشناسى دچار تشبیه و تجسیم و تجسید و... گشتند و براى خدا دست و پا و چشم و... قائل شدند و خدا را قابل رؤیت و دیدار دانستند. به راستى تنها مذهبى که توحید و خداشناسى را به صورت صحیح و قابل استدلال ارائه داد، مذهب شیعه است و آن هم به برکت وجود و حضور اهل بیت‏علیهم‏السلام مى‏باشد. حدیث زیر نمونه‏اى از این برکات و افاضات الهى اهل بیت‏علیهم‏السلام است.
نافع بن ازرق سؤالاتى درباره خداشناسى از امام حسین‏علیه‏السلام پرسید. حضرت در جواب فرمود:  اى نافع! آن کس که دینش را بر پایه قیاس بنا نهد، همواره بر [منجلاب] خطا فرو رود و از جادّه مستقیم حق منحرف مى‏گردد. این چنین فردى راه را گم مى‏کند [و در کجى و نادرستى گام مى‏نهد] و سخنى ناپسند مى‏گوید.‌»
حضرت ادامه مى‏دهند: (3) اى پسر ازرق! معبودم را آن‏چنان توصیف مى‏کنم که خود کرده است و آن چنان معرفى مى‏کنم که خود را معرفى کرده است: با حواس درک نمى‏شود و با مخلوقات مقایسه نمى‏گردد. او [به موجودات‏] نزدیک است؛ ولى نه پیوسته و متّصل و از آنان دور است؛ ولى نه با فاصله. یکتا و بى‏همتا است و تجزیه‏پذیر نیست. او با نشانه‏ها [ى آفرینش‏] شناخته مى‏شود و با [قوانین هستى و] علامات توصیف مى‏شود. نیست معبودى جز او که بزرگ و بلند مرتبه است.‌»
ج. امامت
1. آفرینش انوار اهل بیت‏ علیهم ‏السلام‏
انوار وجودى پیامبر اکرم‏صلى‏الله‏علیه‏وآله و على و فاطمه و حسن و حسین‏علیهم‏السلام پیش از آنکه پدیده‏اى آفریده شود وجود داشت و حضرت آدم و دیگر پیامبران الهى با نام و یاد آنها راز و نیاز و طلب استغفار مى‏نمودند.
حبیب بن مظاهر اسدى روزى از حضرت امام حسین‏علیه‏السلام پرسید یا ابا عبد اللّه! پیش از آفرینش آدم شما چگونه بودید؟ حضرت فرمود: (4) ما موجودات نورانى بودیم که بر گرد عرش الهى دور مى‏زدیم و به فرشتگان تسبیح و تحلیل و تحمید را یاد مى‏دادیم.‌»
2. علم غیب امام‏
جُعَید همدانى از یاوران امام حسین‏ علیه ‏السلام بود که همراه امام در کربلا به شهادت رسید. چون در طول سفر ده‏ها نمونه از علم غیب امام را دید، پرسید: جانم فداى تو یا ابا عبد اللّه! چگونه نسبت به افراد و آینده آنان این‏گونه دقیق اظهار نظر مى‏فرمایید؟ فرمود: (5) اى جعید! ما به روش خاندان داود حکم مى‏کنیم و هر گاه نسبت به مسئله‏اى درمانده شویم، روح القدس ما را کمک مى‏کند.‌»
3. صاحب الامر
شعیب بن ابى حمزه نقل مى‏کند: روزى بر امام حسین‏علیه‏السلام وارد شدم و پس از سلام و احترامات لازم پرسیدم: آیا «صاحب الامر» شما هستید؟ پاسخ داد: نه. پرسیدم آیا فرزند شما است؟ فرمود: نه. پرسیدم: آیا فرزند فرزند شما است؟ پاسخ داد: نه، گفتم: پس صاحب الامر کیست؟ فرمود:  (6) کسى است که زمین را پر از عدل و داد مى‏کند، چنان‏که پر از ستم شده باشد. پس از آنکه دوران [طولانى‏] فاصله‏اى از حضور امامان بگذرد، او خواهد آمد، چنان‏که رسول خدا پس از فاصله‏اى از حضور پیامبران گذشته مبعوث گشت.‌»
عیسى خشّاب مى‏گوید: از حضرت ابا عبد اللّه الحسین‏ علیه‏ السلام سؤال کردم: آیا صاحب الامر شما هستید؟ حضرت پاسخ داد: (7) نه، صاحب الامر آن مخفى شده و در نهان است که به خون خواهى پدرش برخواهد خواست و با لقب عمویش خوانده مى‏شود.‌»
4. قائم آل محمدصلى‏الله‏ علیه ‏وآله‏
حضرت در جمعى فرمودند: «قائم ما قیام مى‏کند و از ستمگران انتقام مى‏گیرد.‌»
پرسیدند: اى فرزند رسول خدا! قائم شما کیست؟ حضرت در پاسخ فرمودند:  (8) هفتمین امام از فرزندان پسرم محمّد بن على است. او حجّت خدا، فرزند حسن، فرزند على، فرزند محمّد، فرزند على، فرزند موسى، فرزند جعفر، فرزند محمّد، فرزند على پسر من است. او است که مدّت طولانى از دیده‏ها پنهان مى‏شود؛ سپس آشکار شده، زمین را پر از عدل و داد مى‏کند؛ چنان‏که پر از ستم و تجاوز شده است.‌»
پاسخ به چنین پرسش‌هایى در این دوران ساده جلوه مى‏کند، اما در دوران اختناقى که امام حسین‏علیه‏السلام در آن به سر مى‏برده و مردم، کسانى چون معاویه و یزید را امیر المؤمنین مى‏خواندند و در شام تنها قرابت و خویشان پیامبرصلى‏ الله‏ علیه‏ وآله را معاویه و یزید مى‏دانستند، بسیار عمیق و کارگشا بوده است.
5. تولد مهدى‏علیه‏السلام‏
هر چند در این زمان تولد حضرت مهدى و غیبت او، از مهمّات و قطعیات در نزد شیعه و جمعى از محققان اهل سنت است، ولى در عصر امام حسین‏علیه‏السلام این امر هنوز تحقق نیافته بود.
نقل شده است که جمعى در حضور امام حسین‏ علیه‏ السلام پیرامون امام مهدى‏علیه‏السلام بحث مى‏کردند. شخصى پرسید: یا ابا عبد اللّه! آیا حضرت مهدى هم اکنون متولد شده است؟
امام حسین‏علیه‏السلام فرمود:  (9) خیر، ولى اگر او را درک کنم، تا زنده‏ام او را خدمت مى‏کنم.‌»
6. پس از ظهور مهدى‏علیه‏السلام‏
از امام حسین‏علیه‏السلام پرسیدند: پس از ظهور حضرت مهدى‏علیه‏السلام نیکوکارى چگونه است؟
حضرت در جواب فرمود:(10) همه خیرها در آن زمان است که قائم ما قیام مى‏کند و همه این زشتیها را از میان برمى‏دارد.‌»
سؤالات و شبهات تفسیرى‏
در این بخش نیز حضرت پاسخ‌هاى نغز و زیبایى دارد که به نمونه‏ هایى اشاره مى‏شود:
1. معناى صمد چیست؟
مردم بصره طىّ نامه‏اى از امام حسین‏علیه‏السلام در رابطه با تفسیر کلمه صمد سؤال کردند. حضرت در پاسخ فرمود: «در قرآن خوض و مجادله نکنید و بدون علم و آگاهى از آن سخن نگویید که از جدّم رسول خداصلى‏ الله‏ علیه‏ وآله شنیدم که فرمود: کسى که بدون علم از قرآن سخن بگوید، جایگاهش در آتش خواهد بود. «وَاِنَّ اللّهَ قَدْ فَسَّرَ الصَّمَدَ فَقَالَ اللّهُ «اللّهُ اَحَدٌ اللّهُ صَمَدٌ» ثُمَّ فَسَّرَهُ فَقَالَ لَمْ یلِدْ وَلَمْ یولَدْ وَلَمْ یکُنْ لَهُ کُفُواً اَحَدٌ؛ خداوند متعال صمد را تفسیر نموده به اینکه «خداوند یکتا است» و «خداوند بى‏نیاز است». آن‏گاه این را تفسیر کرده به اینکه نزاییده و زاده نشده و هیچ موجودى همتاى او نیست.‌»
«لم یلد» یعنى اجسام مادّى و حجم‏دار از او متولّد نشده، مانند فرزند که از مخلوقها متولّد مى‏شود. همین‏طور اشیاى لطیف مثل «نفس» هم از او متولّد نشده است. و هیچ یک از عوارض مادّى مانند خواب، غم، غصّه، شادى، خنده، گریه، ترس، امید، گرسنگى و تشنگى در او نیست.
خداوند منزّه است از اینکه مانند مادّیات از چیزى متولّد شود، یا چیزى از او متولد شود. «ولم یولد» یعنى اینکه نه از چیزى زاییده شده و نه از عنصرى پدید آمده، مانند: اجسام مادّى که از عناصر مادّى پدید مى‏آیند؛ بدان گونه که حیوانات از یکدیگر، یا گیاه از زمین و آب از چشمه و میوه از درخت به وجود مى‏آیند؛ همین‏طور خداوند مانند اجسام لطیف و غیرمادّى نیست که از محلّى سرچشمه مى‏گیرند، مثل بینایى از چشم و شنیدنى از گوش و بوییدنى از قوّه شامّه و طعم از دهان و کلام از زبان و معرفت و شناخت از دل و آتش از سنگ، ذات بارى تعالى مانند هیچ یک از اینها نیست. «بل هُوَ اللّهُ الصَّمَدُ الَّذِى لاَ مِنْ شَىْ‏ءٍ وَلاَ فِى شَىْ‏ءٍ وَلاَ عَلَى شَى‏ءٍ مُبْدِعُ الْاَشْیاءِ وَخَالِقُهَا وَمُنْشِى‏ءُ الْاَشْیاءِ بِقُدْرَتِهِ یتَلاَشَى مَا خَلَقَ لِلْفَنَاءِ بِمَشِیتِهِ وَیبْقَى مَا خَلَقَ لِلْبَقَاءِ بِعِلْمِهِ فَذَلِکُمُ اللّهُ الصَّمَدُ الَّذِى لَمْ یلِدْ وَلَمْ یولَد؛ (11) او خداى صمد است که نه از چیزى پدید آمده و نه در چیزى جا گرفته و نه بر چیزى قرار گرفته است. [بلکه‏] پدیدآورنده و خالق اشیا است و همه چیز را با دست قدرت خود به وجود آورده است. آنچه را براى فنا و نابودى خلق کرده است، با خواست او فنا مى‏پذیرد و آنچه را براى بقا خلق کرده، با علم او باقى مى‏ماند. این خداى صمد است که نه زاییده شده و نه چیزى از او زاییده مى‏شود.‌»
امام حسین‏علیه‏السلام در جواب عده دیگرى که از تفسیر واژه «صمد» پرسیدند، فرمود: «اَلصَّمَدُ الَّذِى لاَ جَوْفَ لَهُ وَالصَّمَدُ الَّذِى قَدْ اِنْتَهَى سُؤدَدُهُ وَالصَّمَدُ الَّذِى لاَ یأْکُل وَلاَ یشْرَبُ وَالصَّمَدُ الَّذِى لاَ ینَامُ وَالصَّمَدُ اَلدَّائِمُ الَّذِى لَمْ یزَلْ وَلاَ یزَالُ؛ (12) صمد آن موجودى است که داراى خلأ نیست. صمد آن کسى است که سیادت و بزرگیش به نهایت رسیده است. صمد آن وجودى است که نمى‏خورد و نمى‏نوشد [و تغذیه ندارد.] صمد آن وجودى است که خواب بر او راه ندارد و صمد آن ذات ابدى است که همواره بوده و نابود نمى‏شود.‌»
2. تفسیر وَالشَّمْس وَضُحَیهَا
حارث بن عبد اللّه اعور مى‏گوید: خدمت حضرت ابا عبد اللّه الحسین‏ علیه‏ السلام رسیدم و از تفسیر سوره شمس پرسیدم و در ابتداى سخن گفتم: «وَالشَّمْسِ وَضُحها» یعنى چه؟ ایشان در جواب فرمود:‌».. یا حارِثُ ذلِکَ مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ‏صلى‏الله‏علیه‏وآله، قالَ وَقُلْتُ «وَالْقَمَرِ اِذا تَلاها» قالَ ذلِکَ اَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ عَلِىُّ بْنُ اَبِى طالِبٍ یتْلُو مُحَمَّداًصلى‏الله‏علیه‏وآله قالَ وَقُلْتُ «وَالنَّهارِ اِذا جَلّیها» قالَ ذلِکَ الْقائِمُ‏ علیه ‏السلام مِنْ آلِ مُحَمَّدٍصلى‏ الله‏ علیه‏ وآله یمْلَاُ الْاَرْضَ عَدْلاً وَقِسْطاً قالَ قُلْتُ «وَاللَّیلِ اِذا یغْشیها» قالَ ذلِکَ بَنُو اُمَیة؛ (13)... اى حارث! مراد از شمس محمّد رسول خدا است. پرسیدم: معناى قسم به ماه که پس از خورشید مى‏آید چیست؟ فرمود: این ماه على بن ابى طالب است که پس از محمدصلى‏الله‏علیه‏وآله مى‏آید. پرسیدم «سوگند به روز و روشنایى آن» به چه معنا است؟ فرمود: این روز روشن حضرت قائم‏علیه‏السلام از خاندان محمدصلى‏الله‏علیه‏وآله است که زمین را پر از عدل و داد خواهد کرد. گفتم این آیه چیست؟ «و قسم به شب زمانى که سایه گستر شود.‌» فرمود: مراد بنى امیه است.‌»
توجّه داشته باشیم آنچه در روایت فوق آمده، در واقع بیان باطن قرآن است و از مصادیق آیات مى‏باشد.
خود امام حسین‏علیه‏السلام فرمود: «کتاب خدا چهار بخش است: عبارات، رمزها، اشاره‏ها، لطایف و حقایق. امّا عبارات، پس براى عوام مردم است و اشاره و رموزات از آن خواص است و لطایف آن براى اولیا است و حقایق آن براى پیامبران و انبیا.‌» (14)
3. آیه 19 سوره حج
نضر بن مالک مى‏گوید: خدمت امام حسین‏ علیه ‏السلام رسیدم و گفتم: اى ابا عبد اللّه! معناى آیه 19 سوره حج که مى‏فرماید: «هذانِ خَصْمانِ اخْتَصَمُوا»؛ «اینان دو گروهند که با هم به مخاصمه و مجادله پرداختند.‌» چیست؟ فرمود: «نَحْنُ وَبَنُوا اُمَیةَ اِخْتَصَمْنا فِى اللَّهِ قُلْنا صَدَقَ اللَّهُ وَقالُوا کَذِبَ اللَّهُ فَنَحْنُ وَاِیاهُمْ الْخَصْمانِ یوْمَ الْقِیامَةِ؛ ما و بنى امیه بر سر مسئله [حق پرستى و] خدا به دشمنى پرداختیم. ما گفتیم خدا راست مى‏گوید و آنان خدا را تکذیب کردند. ما و آنها در روز قیامت دشمن هم هستیم.‌»
در نقل سعید همدانى که از همین آیه 19 سوره حج پرسید، در پاسخ فرمود: «ما بنى هاشم با بنى امیه دو گروهى هستیم که بر سر خدا پرستى با یکدیگر خصومت و دشمنى داریم.‌» (15)
در اینکه مراد از آیه فوق چیست، تفاسیر مختلفى شده که غالب آنها از باب انطباق است. به قرینه آیات قبلى، این دو دسته «الَّذِینَ آمَنُوا» و «الَّذِینَ اَشْرَکُوا» هستند.
ابوذر غفّارى قسم یاد کرد که این آیه درباره شش نفر در جنگ بدر نازل شده است، حمزه، على‏علیه‏السلام و عبیدة بن حارث در دسته مؤمنان، و عتبه، شیبه و ولید بن عتبه در زمره کافران و مشرکان و على‏علیه‏السلام هم فرمود: «من اوّل کسى هستم که براى مخاصمه در پیشگاه الهى روز قیامت برمى‏خیزم.‌» (16)
بیان سید الشهداءعلیه‏السلام یکى از مصادیق آیه شریفه است که مراد از آیه اهل بیت‏علیهم‏السلام و بنى امیه هستند؛ چون قرآن اختصاص به زمان و مکان معینى ندارد.
4. آیه مودّت‏
از حضرت ابا عبد اللّه در مورد آیه «قُل لَّآ أَسَْلُکُمْ عَلَیهِ أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِى الْقُرْبَى‏‌»؛ (17) «بگو از شما پاداشى نمى‏خواهم، جز آنکه خویشاوندان مرا دوست بدارید»، توضیح خواسته‏اند. حضرت در جواب فرمود: «وَاَنَّ الْقَرابَةَ النَّبِىُّ اَمَرَ اللَّهُ بِصِلَتِها وَعَظَّمَ حَقَّها وَجَعَلَ الْخَیرَ فِیها قَرابَتُنا اَهْلِ الْبَیتِ الَّذِینَ اَوْجَبَ حَقَّنا عَلى‏ کُلِّ مُسْلِمٍ؛ (18) خویشاوندى که خداوند دستور رعایت آن را داد و حق آن را بزرگ شمرد و خیر و برکات را در آن قرار داد، دوستى و خویشاوندى ما اهل بیت پیامبر است که رعایت حق ما را بر هر مسلمانى واجب کرد.‌»
5. آیه 41 سوره حج‏
از موسى بن جعفرعلیه‏السلام نقل شده که از حضرت ابا عبد اللّه الحسین‏علیه‏السلام از معناى آیه «الَّذِینَ إِن مَّکَّنَّهُمْ فِى الْأَرْضِ أَقَامُوا الصَّلَوةَ وَ ءَاتَوُا الزَّکَوةَ وَ أَمَرُوا بِالْمَعْرُوفِ وَ نَهَوْا عَنِ الْمُنکَرِ‌» (19) پرسیدند. حضرت فرمود: «هذِهِ فِینا اَهْلِ الْبَیتِ؛ (20) این آیه درباره ما اهل بیت نازل شده است».
6. آیه «امّا بنعمة ربّک»
عمرو ابى نصیر نقل مى‏کند که در مراسم حج به هنگام طواف کعبه، شخصى از اهل بصره خدمت امام حسین‏علیه‏السلام رسید و پرسید: واژه «نعمة» در آیه «وَاَمَّا بِنِعْمَةِ رَبِّکَ فَحَدِّثْ»؛ (21) «پس نعمت پروردگارت را بازگو کن.‌» چه معنایى دارد؟ فرمود: «اَمَرَهُ اَنْ یحَدِّثَ بِما اَنْعَمَ اللَّهُ عَلَیهِ مِنْ دِینِهِ؛ (22) خداوند پیامبرش را امر کرد که همواره دینش [یعنى اسلام‏] را که خداوند به او نعمت داد، یاد کند.‌»
7. ناس و نسناس‏
امام سجادعلیه‏السلام نقل نموده که روزى شخصى خدمت امیر المؤمنین‏علیه‏السلام آمد و پرسید: «النَّاسُ وَاَشْباهُ النَّاسِ وَنَسْناس» در قرآن چه معنایى دارد؟ حضرت على‏علیه‏السلام به فرزندش حسین‏علیه‏السلام فرمود: اى حسین! جواب این مرد را بده. حضرت فرمود: «اَمَّا قَوْلُکَ اَخْبِرْنى‏ عَنِ النَّاسِ فَنَحْنُ النَّاسُ وَلِذلِکَ قالَ اللَّهُ تَعالى‏ ذِکْرُهُ فِى کِتابِهِ «ثُمَّ أَفِیضُوا مِنْ حَیثُ أَفَاضَ النَّاسُ‌» (23) فَرَسُولُ اللَّهِ‏صلى‏الله‏علیه‏وآله الَّذِى اَفاضَ بِالنَّاسِ؛ اینکه گفتى «ناس» چیست، پس ما ناس هستیم و به همین جهت خداوند بزرگ و برتر در قرآن آورده است «پس از همان راهى که مردم [از مشعر به منى] باز مى‏گردند، باز گردید؛ پس رسول خداصلى‏الله‏علیه‏وآله کسى است که مردم را باز مى‏گرداند.‌» سپس ادامه داد: «وَاَمَّا اَشْباهُ النَّاسِ فَهُمْ شِیعَتُنا وَهُمْ مَوالِینا وَهُمْ مِنَّا وَلِذلِکَ قالَ اِبْراهِیمُ‏علیه‏السلام «فَمَنْ تَبِعَنِى فَاِنَّهُ مِنِّى»؛ امّا اینکه گفتى «اشباه الناس» پس آنان شیعیان و پیروان ما هستند و آنان از ما مى‏باشند، براى همین جهت ابراهیم [پیامبر] علیه‏السلام فرمود: پس کسى که از من پیروى کند، از من است.‌»
و بعد فرمود: «وَاَمَّا قَوْلُکَ النَّسْناسُ فَهُمْ السَّوادُ الْاَعْظَمُ وَاَشارَ بِیدِهِ اِلى‏ جَماعَةِ النَّاسِ ثُمَّ قالَ «اِنْ هُمْ اِلَّا کَالْاَنْعامِ بَلْ هُمْ اَضَلُّ سَبِیلاً»؛ (24) و امّا سخنت درباره [پرسش از] نسناس، پس آنان انبوه جمعیت موجود [و توده مردم‏] هستند و با دست به سوى جمعیت اشاره کرد و سپس گفت که خدا فرمود: نیستند آنها جز همانند چهارپایان، بلکه از آنان گمراه‏ترند.‌»
خالى از لطف نیست در ذیل این پاسخ، پاسخى را مطرح کنیم که حضرت امام حسین‏علیه‏السلام در جواب مروان فرمود.
مروان بن حکم از جایگاه معنوى دوستان و یاران امام سؤال کرد. حضرت در پاسخ فرمود: (25) سوگند به خدا من و یاران من را به سوى بهشت مى‏برند و مروان و دوستان او را به سوى آتش جهنّم مى‏برند.‌»
پاسخ‌هاى فقهى و فلسفه احکام‏
1. لبیک گفتن‏
عکرمه مى‏گوید: از مزدلفه همراه امام حسین‏علیه‏السلام بودم که مرتّب «لَبَّیکَ اللَّهُمَّ لَبَّیکَ» مى‏گفت تا رسیدیم به جمره «جایگاه شیطان» که دیگر نفرمود.
از آن حضرت پرسیدم: آیا جایز است از مزدلفه تا اینجا لبیک گفت؟ فرمود: (26) از پدرم على بن ابى طالب شنیدم که لبیک مى‏گفت تا رسید به جمره [و جایگاه شیطان‏] و پدرم على‏علیه‏السلام به من خبر داد که همانا رسول خداصلى‏الله‏علیه‏وآله لبیک گفت تا رسید به جمره.‌»
2. روزه‏
مسروق نقل مى‏کند که روز عرفه خدمت امام حسن‏علیه‏السلام رفتم او را دیدم که در جمع یاران و دوستان نشسته، از غذاهاى موجود تناول مى‏فرماید. کمى بعد برخواستم و خدمت امام حسین‏علیه‏السلام رسیدم. دیدم که روزه دار است. پرسیدم برادرت امروز را افطار مى‏کند و شما روزه دارید؟ حضرت فرمود: (27) برادرم امام مردم است. پس امروز را روزه نگرفت تا مردم روزه دارى او را سنّت [قطعى] نپندارند و از او پیروى کنند؛ پس هر گاه برادرم از دنیا برود، من امام و رهبر جامعه هستم. آنگاه من هم سعى مى‏کنم که مردم روزه‏دارى مرا سنّت نپندارند که از من پیروى کنند [بلکه بدانند که مستحب است، خواستند روزه بگیرند و یا ترک کنند].‌»
در جایى دیگر از امام حسین‏علیه‏السلام پرسیدند: چرا خداوند بر بندگان خود روزه را واجب کرده است؟
فرمود: (28) تا ثروتمند مزه گرسنگى را بچشد و آنگاه بر بینوایان احسان و بخشش کند.‌»
3. ازدواج فرزندان آدم‏
از مسائلى که جوانان، فراوان مى‏پرسند، مسئله ازدواج فرزندان آدم است. مى‏خواهند بدانند که چگونه نسل آدم فزونى یافت؟ شخصى خدمت امام حسین‏علیه‏السلام آمد و گفت: آیا درست است که مى‏گویند فرزندان پسر و دختر آدم با یکدیگر ازدواج کردند؟
حضرت فرمودند: (29) نه به خدا سوگند! هرگز! حضرت آدم دو فرزند پسر به نام «شیث» و «عبد اللّه» داشت. [وقتى هنگام ازدواج آنها فرا رسید،] خداوند براى «شیث» زنى از جنس حوریان بهشتى و براى «عبد اللّه» زنى از جنس جنیان آماده ساخت [که با آن دو ازدواج کردند] و فرزندان آن دو از این طریق به دنیا آمدند.‌»
سؤالات اخلاقى و مشاوره‏اى
در این بخش نیز حضرت پاسخ‌هاى کارساز و کارگشایى دادند که به نمونه‏هایى اشاره مى‏شود:
1. روش ترک گناه‏
جوانى خدمت امام حسین‏علیه‏السلام رسید و گفت من مردى گناهکارم و نمى‏توانم خود را از انجام گناهان باز دارم. مرا نصیحتى بفرما. حضرت در جواب فرمود: (30) پنج کار را انجام بده و آنگاه هر چه مى‏خواهى گناه کن. اوّل: روزى خدا را نخور و هر چه مى‏خواهى گناه کن. دوم: از حکومت خدا خارج شو و هر چه مى‏خواهى گناه کن. سوم: جایى را انتخاب کن که خداوند ترا نبیند و هر چه مى‏خواهى گناه کن. چهارم: وقتى عزرائیل براى گرفتن جانت آمد، او را از خود دور کن و هر چه مى‏خواهى گناه کن. پنجم: زمانى که مالک دوزخ ترا به سوى آتش مى‏برد، در آتش وارد مشو و هر چه مى‏خواهى گناه کن.‌»
حضرت خواست غیر مستقیم بفرماید که توجه به اینکه انسان سر سفره الهى است و همیشه در محضر او است و قیامت و مرگى نیز براى محاسبه اعمال در کار است و از حکومت و عذاب الهى نمى‏توان فرار کرد، انسان را از گناه باز مى‏دارد.
2. درخواست موعظه‏
امام صادق‏علیه‏السلام مى‏فرماید: «شخصى به امام حسین‏علیه‏السلام نامه نوشت و از حضرت تقاضا کرد که  (31) آنکه از راه معصیت خداوند بخواهد به کارى برسد، آنچه را از دست مى‏دهد بیشتر است از آنچه که امید دارد. و اگر از راه معصیت بخواهد چیزى را از خود دفع کند، آن چیز زودتر به سراغ او مى‏آید که خود را از آن برحذر داشت.‌»
3. خیر دنیا و آخرت‏
شخصى از اهالى کوفه به محضر امام حسین‏علیه‏السلام چنین نوشت: (32) بنام خداى بخشنده مهربان، بعد از ستایش پروردگار، هر کسى در پى خشنودى خدا باشد و مردم از او برنجند، خداوند او را در امور مردم کفایت خواهد کرد. و هر کسى براى جلب رضایت مردم بکوشد که به غضب الهى بیانجامد، خداوند او را به مردم واگذارد.‌»
4. راهنمایى در امر ازدواج
شخصى از اهل مدینه در امر ازدواج خود با امام حسین‏علیه‏السلام مشورت کرد و گفت: به نظر شما با فلان زن که سرمایه فراوانى دارد ازدواج بکنم؟ حضرت فرمود: نه، من خوش ندارم با آن زن ازدواج کنى؟ مشورت کننده به راهنمایى امام حسین‏علیه‏السلام توجّه نکرد. بعد از ازدواج با آن زن همه چیز خود را از دست داد و تمام سرمایه‏هاى او از بین رفت، دوباره نزد امام حسین‏علیه‏السلام آمد و با او مشورت کرد، حضرت فرمود:  من به تو تذکر دادم که با آن ازدواج نکن، از او بگذر [و به سراغ همسرى دیگر باش‏] که خداوند بهتر از آن را به تو خواهد بخشید.‌» سپس فرمود: [اى مرد!] با فلان زن ازدواج کن.‌» آن شخص این بار به رهنمود امام عمل نمود. به زودى زندگى او تغییر کرد و صاحب اموال و فرزندانى شد. (33)
سؤالات سیاسى و تاریخى‏
در این بخش حضرت پاسخ‌هاى فراوانى دارد که نمونه‏هایى را منعکس مى‏کنیم:
1. جواب جابر
جابر بن عبد اللّه انصارى وقتى شنید که امام حسین‏علیه‏السلام آماده خارج شدن از مدینه است، خدمت ایشان رسید و گفت: وقتى امکانات مقابله با ستمکاران نباشد، تو هم مانند برادرت امام حسن‏علیه‏السلام با اینها صلح کن. به تحقیق برادرت در این سیاست موفّق بود و شجاعت داشت. حضرت پاسخ داد: «اى جابر! برادرم به فرمان خداى بزرگ و پیامبر اوصلى‏الله‏علیه‏وآله عمل کرد [و با آنها صلح کرد] و من نیز به فرمان خدا و پیامبرش عمل مى‏کنم [و قیام مى‏کنم‏].‌»
یعنى شرایط حاکم بر جامعه و زمان فرق مى‏کند. گاهى با صلح و زمانى با قیام خونین مى‏شود اسلام را حفظ کرد. (34)
2. پاسخ قاطع به فرماندار مکّه
«عمرو بن سعید» بعد از اطلاع از تبلیغات گسترده امام حسین‏علیه‏السلام و اطلاع مردم از اینکه حضرت دست به قیام مى‏زند، به آن حضرت اعتراض کرد و گفت: اى حسین! از خدا نمى‏ترسى که وحدت امّت اسلامى را به تفرقه و جدایى تبدیل مى‏کنى؟ حضرت در پاسخ فرمود: (35) «عمل من به من اختصاص دارد و عمل شما به شما اختصاص دارد. شما از آنچه من انجام مى‏دهم بیزارید و من نیز از آنچه شما انجام مى‏دهید بیزارم.‌»
3. انفاق سیاسى
وقتى مروان بن حکم فرماندار مدینه، فرزدق شاعر (36) را بیرون کرد، پناه به امام حسین‏علیه‏السلام آورد. حضرت چهارصد دینار به او بخشید و او را مورد محبّت قرار داد. برخى به امام حسین‏علیه‏السلام اعتراض کردند که فرزدق شاعر خوش‏نامى نیست، چرا به او کمک کردید؟ فرمود: (37) بهترین اموال تو آن است که با آن آبروى خود را حفظ کنى. رسول خدا به کعب بن زهیر پاداش داد، و در مورد عباس بن مرداس فرمود: با پاداش دادن، زبان او را نسبت به من ببندید.‌»
پاسخ‌هاى متفرقه
1. چگونه صبح کردى؟
شخصى از امام حسین‏علیه‏السلام پرسید: اى پسر رسول خدا! چگونه صبح کردى؟ امام حسین‏علیه‏السلام فرمود:  (38) صبح کردم در حالى که پروردگار بالاى سرم و آتشى در پیش روى من، مرگ مرا مى‏طلبد و حساب تماشایم مى‏کند و من در گرو عملم هستم. آنچه دوست دارم نمى‏یابم و آنچه بد مى‏دارم نمى‏توانم از خود دور کنم و زمام امور دردست دیگرى است. اگر او خواست عذابم مى‏کند و اگر خواست عفوم مى‏کند؛ پس چه نیازمندى از من نیازمندتر است.‌»
2. چه رنگى را دوست دارى
جبرئیل نزد پیامبر آمد و عرض کرد: از حسنین بپرس چه رنگى را دوست مى‏دارند تا با اذن الهى لباس در همان رنگ تهیه شود. امام حسن‏ علیه‏ السلام گفت:  من رنگ سبز را دوست دارم.‌» امام حسین در جواب پیامبر که فرمود چه رنگى را دوست دارى پاسخ داد:  (39) من رنگ سرخ را دوست مى‏دارم.‌»

پی‌نوشـــــــــــت‌ها:

1) وى «حسن بن یسار» مادرش «خیره» کنیز «امّ سلمه» همسر رسول خداصلى‏الله‏علیه‏وآله است. او از طرفداران مسلک «قدرى» بوده و در این زمینه مکاتباتى با امام حسن‏علیه‏السلام و امام حسین‏علیه‏السلام داشته است. شاگردش «ابن ابى العوجا» مادّى مسلک معروف است.
حسن از منحرفین و معترضین به امیر المؤمنین‏علیه‏السلام بود و بر اثر نفرین آن حضرت همیشه محزون بود. مانند کسى که از دفن رفیقش برگشته و یا گمشده‏اى دارد. خود مى‏گفت: «نفرین مرد صالحى دامن مرا گرفته است.‌» حضرت لقب «سامرى امّت» را به او داد. (ر. ک: توحید صدوق، جامعه مدرسین قم، ص 253؛ بحار الانوار، علامه مجلسى، مؤسسة الوفاء، ج 41، ص 302.)
2) بحار الانوار، ج 5، ص 123، ح 71؛ بلاغة الحسین، محسن موسوى حائرى، تهران، 1369، ص 57؛ فقه الرضا، ص 408، حدیث 118؛ تحف العقول، ص 162؛ فرهنگ سخنان امام حسین، محمّد دشتى، انتشارات مشهور، چاپ سوم، 1381، ص 521.
3) توحید شیخ صدوق، جامعه مدرسین قم، ص 79، ح 35؛ بحار الانوار، ج 4، ص 297، ح 24، ج 2، ص 302؛ مستدرک الوسائل، ج 17، ص 261، ح 260.
4) بحار الانوار، ج 60، ص 311؛ علل الشرایع، ج 1، ص 23، فرهنگ سخنان امام حسین‏علیه‏السلام، ص 148.
5) بحار الانوار، ج 25، ص 57، ح 22؛ بصائر الدرجات، ص 452، ح 7.
6) عقد الدرر، ابن عبد العزیز مقدس شافعى (متوفاى 700 ه)، بى‏تا، ص 158؛ فرهنگ سخنان امام حسین‏علیه‏السلام، ص 122.
7) بحار الانوار، ج 51، ص 133، ح 6؛ کمال الدین، شیخ صدوق، ج 1، ص 318؛ معجم احادیث المهدى، ج 3، ص 180، ح 702.
8) معجم احادیث الامام المهدى‏علیه‏السلام، ج 3، ص 181، ح 704؛ فرهنگ سخنان امام حسین‏علیه‏السلام، ص 126.
9) عقد الدرر، ص 160، فرهنگ سخنان امام حسین‏علیه‏السلام، ص 123.
10) عقد الدرر، ص 63؛ فرهنگ سخنان امام حسین‏علیه‏السلام، ص‏128؛ غیبت نعمانى، ص 205، ح‏9.
11) توحید صدوق، ص 90؛ مجمع البیان، طبرسى، ج 10، ص 565.
12) توحید صدوق، ص 90، ح 3؛ بحار الانوار، ج‏3، ص 223، ح 12؛ نور الثقلین حویزى، ج 5، ص‏711، ح 68؛ تفسیر برهان، ج 4، ص 525.
13) بحار الانوار، ج 24، ص 79، ح 20؛ تفسیر فرات کوفى، فرات بن کوفى (متوفاى 300 هجرى)، ص 563، ح 721، و ر. ک: تفسیر صافى، فیض کاشانى، بیروت، مؤسسة الاعلمى للمطبوعات، ج 5، ص 333، نور الثقلین، ج 5، ص 585؛ تفسیر برهان، ج 4، ص 466.
14) ر. ک: بحار الانوار، ج 92، ص 20، ح 18؛ جامع الاخبار، ص 116.
15) خصال شیخ صدوق، ترجمه مدرّس گیلانى، سازمان انتشارات جاویدان، ص 33، ح 136؛ المیزان، علّامه طباطبائى، دار الکتب الاسلامیة، ج 14، ص 364؛ تفسیر برهان، ج 3، ص 80، ح 2.
16) تفسیر کبیر، فخر رازى، دار الکتب العلمیة، تهران، ج 23، ص 21.
17) شورى/23.
18) بحار الانوار، ج 23، ص 251، ح 27.
19) کسانى که هر گاه در زمین به آنها قدرت بخشیم، نماز را برپا مى‏دارند و زکات مى‏دهند و امر به معروف‏و نهى از منکر مى‏کنند.‌»
20) فرهنگ سخنان امام حسین‏علیه‏السلام، ص 211؛ تفسیر برهان، ج 3، ص 80، ح 2.
21) الضحى/11.
22) بحار الانوار، ج 24، ص 53، ح 9، وج 78، ص 118، ح 11؛ نور الثقلین، ج 5، ص 602، ح 44؛ تحف العقول، بخش سخنان امام حسین، ص 176.
23) بقره/199.
24) بحار الانوار، ج 24، ص 95، ح 2، تفسیر برهان، ج 1، ص 201، ح 2؛ نور الثقلین، ج 4، ص 21، ح 68؛ کافى، ج 8، ص 244، ح 339.
25) بحار الانوار، ج 44، ص 206، ح 3؛ تفسیر عیاشى، ج 1، ص 362، ح 30؛ تفسیر برهان، ج 1، ص 529، ح 1.
26) کنز العمال، متقى هندى، مؤسسة الرسالة، بیروت، ج‏5، ص 148؛ فرهنگ سخنان امام حسین‏علیه‏السلام، ص 238.
27) من لا یحضره الفقیه، شیخ صدوق، دار الاضواء، بیروت، ج 2، ص 67؛ فرهنگ سخنان امام حسین‏علیه‏السلام، ص 341؛ علل الشرایع، ج 2، ص 386، ح 1؛ بحار الانوار، ج 97، ص 123، ح 3.
28) من لا یحضره الفقیه، ج 2، ص 56، ح 193؛ مکارم الاخلاق، ص 175.
29) مستدرک الوسائل، میرزا حسین نورى، ج‏14، ص 363، ح 16963؛ فرهنگ سخنان اهل بیت‏علیهم‏السلام، ص 87.
30) بحار الانوار، ج 78، ص 126، ح 7؛ جامع الاخبار، ص 359، ح 1001.
31) وسائل الشیعه، حرّ عاملى، دار احیاء التراث العربى، بیروت (20 جلدى)، ابواب امر به معروف، ج 11، ص 421.
32) بحار الانوار، ج 71، ص 371، ح 3، وج 78، ص 26، ح 8؛ امالى شیخ صدوق، ص 167؛ اختصاص شیخ مفید، مؤسسة النشر الاسلامى، قم، چاپ هفتم، ص 225؛ معادن الحکمة، ج 2، ص‏45، ح 102.
33) بحار الانوار، ج 44، ص 182، ح 6؛ وسائل الشیعه، ج 14، ص 32، ح 10؛ اثبات الهداة، حر عاملى، ج 5، ص 191، ح 29، وص 205، ح 63.
34) فرهنگ سخنان امام حسین‏علیه‏السلام، ص 388.
35) یونس/41.
36) همام بن غالب بن صعصعه» مشهور به «فرزدق» حق بزرگى در ادبیات عرب دارد. غالب قصیده‏ها و اشعار او در مدح خلفاى غاصب اموى است.
37) بحار الانوار، ج 44، ص 189؛ عوالم بحرانى‏ج 17، ص 62؛ فرهنگ سخنان امام حسین‏علیه‏السلام، ص 42.
38) امالى شیخ صدوق، ص 487، مجلس 89، ح 3، بحار الانوار، ج 78، ص 116، ح 1.
39) فرهنگ سخنان امام حسین‏علیه‏السلام، ص 182.